• خرید کتاب از گوگل
  • چاپ کتاب PDF
  • خرید کتاب از آمازون
  • خرید کتاب زبان اصلی
  • دانلود کتاب خارجی
  • دانلود کتاب لاتین
  • خانه » دنیای مد » دکوراسیون » اخبار داغ و حوادث روز+ دوست صمیمی ام مرا به شوهر شیطان صفت اش سپرد

    اخبار داغ و حوادث روز+ دوست صمیمی ام مرا به شوهر شیطان صفت اش سپرد

    در ماشین | دادگاه | ازدواج | ماشین | زندگی | تصویر | اخبار حوادث | روزنامه حوادث

    اخبار داغ و حوادث روز+ دوست صمیمی ام مرا به شوهر شیطان صفت اش سپرد

    دوست صمیمی ام مرا به شوهر شیطان صفت اش سپرد

    در ادامه موج حوادث اجتماعی که اینروزها زیاد و زیاد می شود، زن جوانی با فریب دوست صمیمی اش وی را به منزل خودش برد و تسلیم شوهر شیطان صفت اش کرد و با تهیه فیلم سیاه و تهدید، از او اخاذی کردند.

     دختر جوان جهت کمک به دوستش و از وحشت آبرویش به محل قرار رفت ولی نمی دانست مریم و شوهرش قصد دارند با فیلمبرداری از رابطه سیاه با دختر جوان وی را وادار به پرداخت پول و اخاذی سریالی کنند.

    اخبار داغ و حوادث روز+ دوست صمیمی ام مرا به شوهر شیطان صفت اش سپرد

    همه ی چیز از روزی شروع شد که با دوستم در راه مدرسه به سمت منزل می آمدیم که متوجه شدیم پسری ما را دنبال میکند. چند روزی این ماجرا ادامه داشت تا این که متوجه شدم او «آرش» با دوستم مریم که دختری زیبا، عاطفی و راحت است ارتباط تلفنی دارد. از همان ابتدا احساس ناخوشایندی نسبت به او و روابطش با مریم پیدا کردم. دقیقاً از قیافه اش پیدا بود که معتاد است و شخصیت سالمی ندارد.

    این عنوان رابه دوستم گفتم ولی علی رغم تصورم او نه تنها توجهی به حرفم نکرد بلکه ناراحت هم شد و گفت تو به من حسادت می کنی و نمی توانی ببینی با چنین فردی دوست شده است ام و قرار است با او ازدواج کنم. تابستان گذشت، درسال تازه متوجه شدم مریم دیگر به مدرسه نمی آید تا این که شنیدم با آرش نامزد کرده هست. از این خبر واقعاً ناراحت شدم. تا این که روزی مریم به من زنگ زد، کلی گریه کرد و بعد هم گفت؛

    در ماشین | دادگاه | ازدواج | ماشین | زندگی | تصویر | اخبار حوادث | روزنامه حوادث

    اي کاش به حرف هاي تو حداقل کمی توجه کرده بودم تا امروز چنین بدبخت و بیچاره نشده بودم. مدتی طول کشید تا آرام گرفت و ادامه داد: هنگامی به من گفتی که آرش معتاد است من هم عنوان رابه او گفتم، ولی او سوگند خورد که واقعیت ندارد. ولی بعد از مدتی وی را از کار بیرون کردند که متوجه شدم به خاطر اعتیادش هست. بعد از بیکاری هرروز از من پول می خواست و می گفت که قرض است و بعدا آنها را بعد خواهد داد.

    تا جاییکه بعد انداز داشتم به او کمک کردم تا این که بعد اندازم به آخر رسید ولی خواسته هاي او تمام شدنی نبود، تا این که گفت اگر نتوانی برایم پول بیاوری دیگر با تو ازدواج نخواهم کرد. این عنوان برایم خیلی ترسناک بود، به او عادت کرده بودم. از طرفی همه ی چیزم را از دست داده بودم به چه دلیل که خانواده با ازدواج من با او مخالف بودند و من با اصرار با او نامزد کردم. دیگر راهی جهت بازگشت نداشتم.

    از وحشت آبرویم وادار بودم از پدر و برادرم دزدی کنم، تا جاییکه پدر و برادرم متوجه شده است بودند. حتی چندبار از طلافروشی دزدی کردم. ولی دیگر از این اوضاع خسته شده است بودم و ادامه اینکار برایم امکان پذیر نبود. به این ترتیب از او جدا شدم.

    اخبار داغ و حوادث روز+ دوست صمیمی ام مرا به شوهر شیطان صفت اش سپرد

    در حال حاضر مدت یک ماه است که از این ماجرا می گذرد ولی او دست بردار نیست و تهدیدات او همان گونه ادامه دارد. بهمین علت امروز با تو تماس گرفتم به چه دلیل که موقعیت تو نیز در خطر هست. با تعجب خندیدم و گفتم: من، من چرا؟

    گفت: یادت است روزی که به جشن تولد من آمده بودی با هم تصویر گرفتیم. متاسفانه من این تصویر را در وقت نامزدی به آرش دادم و حال او مرا ترساندن می کند که یا باید به او پول بدهم یا این که تصویر ما را پخش خواهد کرد. او حتی عکسها و فیلم هایي راکه در دوران نامزدی با هم داشته ایم را دارد و ترساندن کرده که آنها را پخش می کند و حالا من دلواپس تو هستم. تلفن را قطع کردم. خیلی از دست او خشمگین بودم.

    در ماشین | دادگاه | ازدواج | ماشین | زندگی | تصویر | اخبار حوادث | روزنامه حوادث

    اگر این تصویر به دست خانواده ام می افتاد بی شک به دردسر می افتادم. داشتم قبض روح میشدم. دراین فکر بودم که دوباره زنگ تلفن به صدا درآمد. این دختر جوان ادامه داد: مریم بود، گفت که متاسفم که تو رابه چنین دردسری انداختم ولی آرش آدم خطرناکی هست، اگر حرفی بزند حتماً آنرا عملی میکند. به علاوه او این عکسها رابا کامپیوتر مونتاژ می کند و مسئله دراین است که قبل از هر توضیحی، اذهان را عوض کردن میدهد و تا بخواهیم جهت همه ی توضیح بدهیم، آبرویمان رفته است.

    با خود فکر کردم باید با آرش صحبت کنم. هنگامی به او زنگ زدم انگار که منتظر تلفن من باشد، گفت: بعد خبر به گوش تو هم رسیده، احتمالاً خوب فکرهایتان را کرده اید. خوب چیزهایی راکه گفته ام آماده کرده اید؟ از او خواستم پای مرا به ماجرا باز نکند، ولی اصلاً فایده اي نداشت. گفت کاری میکند که برایم گران تمام شود. گفتم: چقدر پول می خواهی؟ من پولی ندارم به تو بدهم.

    اخبار داغ و حوادث روز+ دوست صمیمی ام مرا به شوهر شیطان صفت اش سپرد

    گفت: صدهزار تومان پول برایم می آوری تا تصویر رابه خودت تحویل دهم . چاره اي نداشتم، بدون این که به کسی بگویم گردنبندم را فروختم و با مریم سر قرار رفتیم. آن روز اتومبیلی روبرویمان ایستاد. در عقب ماشین را باز کرد. با تعجب دیدم که مریم سوار شد و دست مرا نیز کشید و به داخل ماشین برد. او فریاد میکشید، سریع باش همه ی دارند ما را میبینند. اصلاً نمی دانستم چه کار میکنم، بدون هیچ فکری سوار ماشین شدم.

    ناگهان دیدم در ماشین قفل شد. نگاهی به مریم انداختم، به آرامی به من دلداری می داد که مشکلی نیست، من خودم می دانم باید چه کار کنم. تا این که ماشین جلو در منزل اي پارک کرد و راننده با ترساندن چاقو مرا وارد منزل کرد.

    چیزی که برایم بسیار عجیب بود این بود که مریم دوستم نیز به او کمک می کرد. بله او با آرش هم دست بودو من فریب حرف هاي دوستم را خورده بودم. این ماجرا تمام شدنی نبود، انگار قصه مریم جهت من تکرار می شد با این تفاوت که من ترساندن می شدم که باید جهت آنها پول بیاورم یا این که تصویر و فیلم رابطه مرا پخش خواهند کرد.

    چندباری پول تهیه کردم ولی فایده اي نداشت تا این که روزی شنیدم مرکز مشاوره نیروی انتظامی می تواند دراین زمینه به من کمک کند. مدیر مرکز مشاوره آرامش پلیس فارس دراین خصوص گفت: برقراری پیوند معنوی و عاطفی عمیق بین والدین و فرزندان از اهمیت خاصی برخوردار هست. این پیوند باعث میشود که تعداد زیادی از نیازهای معنوی فرزندان در محیط خانواده برآورده شود و دچار کمبود محبت نخواهند شد.

    و هرگاه مسئله و گرفتاری خاصی جهت آنان به وجود آید، مطمئن هستند که والدین آگاه، هم راز، یار، یاور، غمخوار و مشاورشان خواهند بودو با اعتماد به نفس و به دور از هر گونه وحشت و اضطراب، حرفشان رابا پدر و مادرشان در بین بگذارند و خودرا در برابر حوادث احتمالی بیمه کنند. حسینی افزود:

    از دیگر عوامل زمینه ساز این مساله میتوان به دوستان ناباب اشاره کرد. آنها با داشتن اطلاعات مورد نیاز از اوضاع زندگی و خصوصیات شخصیتی و فردی، اقدام به طرح نقشه جهت فریب و سوءاستفاده از شخص می کنند. راهکارهای پیشگیرانه: در هنگام دوستی با کسی، تمام رازها زندگی خودرا جهت او بازگو نکنید و هر لحظه این احتمال را بدهید که شاید در آینده روابط شما تیره شود.

    در صورتی که دوست شما با افراد ناباب و فاقد صلاحیت در ارتباط است تلاش کنید به گونه اي وی را متوجه کنید ودر صورتی که نمی توانید در او تاثیر بگذارید به مرور از او فاصله بگیرید تا خطرات احتمالی متوجه شما نشود. هنگامی از سوی افرادی ترساندن می شوید عنوان رابه والدین خود اطلاع دهید یا مشاور را از عنوان تهدیدکننده مطلع کنید.


    و در ادامه: دخترجوان خواستگارش را که به او تجاوز کرده بود حبس کرد

    چندی پیش زن جوانی به دادسرا رفت و از خواستگارش شکایت کرد و گفت: قرارمان ازدواج بود. چند ماه قبل به بهانه این که مادر شهاب می خواهد با من صحبت کند، او مرا به منزل ارزش دعوت کرد. ولی هنگامی به آنجا رسیدم شهاب گفت جهت مادرش کاری پیش آمده و منزل نیست. دراین میان برایم آبمیوه آورد ولی بعد از خوردن آن بی هوش شدم.

    بعد از به هوش آمدن متوجه جنایت سیاهی که رخ داده بود شدم. بعد از مدتی متوجه شدم که از شهاب باردار شده است ام. با همین وعده و وعید ها فرزند را نگه داشتم و هم اکنون هم کودکم بدنیا آمده است ولی او هنوز هم از ازدواج با من طفره می رود. با شکایت دختر جوان تحقیقات شروع شد. ولی وی پیش از آنکه منتظر اقدام پلیس شود یک روز با شهاب تماس گرفت و با این عنوان که قصد اسباب کشی دارد شهاب رابه منزل ارزش کشاند.

    دختر جوان مهناز و خانواده اش یک ساعت شهاب را در منزل ارزش حبس کرده و بعد ازآن با پلیس تماس گرفته و پسر فیلمبردار را تحویل پلیس دادند. ولی شهاب بعد از انتقال به دادگاه کیفری با گذاشتن وثیقه آزاد شد تا تحقیقات دراین خصوص انجام شود.

    این در حالی است که وی بلافاصله بعد از آزادی به اداره پلیس رفت و از مهناز به اتهام آدم ربایی شکایت کرد. با شکایت پسر جوان ،دستور بازداشت مهناز صادر شد و تحقیقات دراین رابطه ادامه دارد.


    ودر اتفاق بعد زنم هنگامی طلاق گرفت با یک پیرمرد ازدواج کرد – حالا که من هم ازدواج کردم می خواهد نزد من بیاید

    زن و مرد لجباز که بعد از جدایی ازدواج کرده بودند در بازگشت به زندگی هم دیگر به بن بست خورده اند. محمود ۳۶ساله در حالیکه تکیده بود در دادگاه خانواده به قاضی گفت:

    در حالی که دختر ۴ ساله اي داشتم بعد از شش سال زندگی یکسان از همسر اولم جدا شدم، همه ی اختلافات ما به خاطر هیچ بود ثریا کم تحمل بودو هر دوی ما غرور مان را دودستی بغل کرده بودیم تا این که طلاق توافقی گرفتیم و حضانت فرزندم و منزل مان رابه او دادم.

    وی افزود: ثریا بازهم سر لجبازی با پیرمردی ازدواج کرد. هنگامی ماجرا را شنیدم به یک موسسه همسریابی رفتم و با مهناز که زن مطلقه اي بود آشنا شدم ما با هم ازدواج کردیم ولی تنها یک هفته از ازدواجم نگذشته بود که ثریا پیغام فرستاد

    می خواهد طلاق بگیرد تا با هم ازدواج کنیم او از لجبازی هایش عذرخواهی کرد من بخاطر ثریا که دوستش دارم و دخترم از مهناز خواستم جدا شویم ولی او میگوید بخاطر مادرش چنین کاری نمیکند و مهریه اش را هم می خواهد.


    ودر خبر بعدی هنگامی فهمیدم لیلا شوهر دارد معاشرت را قطع کردم ولی او مدام ارتباط میخواست

    مرد جوانی که دو سال قبل، مرتکب قتل زن شوهرداری شده است بود، روز گذشته در جلسه دادگاه مدعی شد مقتول خودکشی کرده هست. بیست و نهم اسفند سال ۱۳۹۴ مردی با مراجعه به اداره پلیس مأموران را از مفقودی ناگهانی همسرش باخبر کرد و گفت: روز گذشته همسرم منزل را ترک کرد، ولی هرچه منتظرش شدیم بازنگشت و تلفن همراهش نیز خاموش هست. نگرانم اتفاق بدی جهت او افتاده باشد.

    با اعلام این مفقودی، تیمی از کارآگاهان تحقیقات خودرا جهت یافتن زن ۳۵ ساله به نام لیلا شروع کردند تا این که چند روزبعد آن ها پيکر لیلا را در بیابان هاي اطراف چهاردانگه کشف کردند که چند روز از فوت او گذشته بود.  بنابر این پرونده با عنوان قتل عمد تشکیل شد و مأموران در نخستین گام از تحقیقات با بررسی لیست مکالمات گوشی به مرد ۴۰ ساله اي به نام پرویز مظنون شدند.

    متهم بعد از دستگیری گفت مقتول قصد رابطه داشت، ولی هنگامی فهمیدم متأهل است منصرف شدم و بهمین علت خودش سرش رابه دیوار کوبید و مرد. باور کنید در فوت او نقشی نداشتم. با انکار هاي متهم، ولی بنا به شواهد و قرائن موجود، کیفر خواست علیه وی صادر و پرونده به شعبه هشتم دادگاه کیفری یک استان پایتخت کشور عزیزمان ایران فرستاده شد و روز گذشته روی میز هیئت قضایی به ریاست قاضی توکلی و مستشار محمدی قرار گرفت.

    ابتدای جلسه نماینده دادستان کیفرخواست را قرائت کرد و سپس شوهر مقتول که قیم پسر ۱۰ ساله مقتول بود از طرف فرزندش جهت متهم تقاضای قصاص کرد. در ادامه پدر و مادر مقتول نیز با پرداخت تفاضل دیه تقاضای قصاص کردند. سپس متهم که با قرار وثیقه ۱۰ میلیارد ریالی آزاد بود در جایگاه قرار داده شد و گفت: «کارگاه مبل سازی داشتم تا این که یکی از آشناهایمان لیلا را جهت خرید مبل معرفی کرد.

    او گفت: لیلا بیوه است و از من خواست به او تخفیف دهم. قبول کردم و به بهانه خرید مبل و قیمت آن چند بار تلفنی با هم صحبت کردیم تا این که به او علاقه پیدا کردم و از او خواستم تا رابطه مان رابا هم نزدیک تر کنیم، ولی او قبول نکرد. مدتی گذشت که فهمیدم او شوهر و یک فرزند دارد بهمین علت رابطه ام را قطع کردم، ولی مقتول دست بردار نبود و مدام از عدد هاي متفاوت به من زنگ می زد.

    متهم در خصوص قتل گفت روز قبل از اتفاق لیلا تماس گرفت و گفت: دایی اش فوت شده است و از من خواست به دیدنم بیاید. هنگامی مقتول به کارگاهم آمد تقاضای رابطه کرد که قبول نکردم. او خشمگین شد و سرش رابه دیوار کوبید. من هم از واکنش‌ او خشمگین شدم و وی را هل دادم. سپس کارگاه را ترک کردم و فکر می کردم مقتول هم دقایقی بعد بیرون می آید، ولی از او خبری نشد.

    وقتی به کارگاه برگشتم که با پيکر او روبرو شدم. همان موقع به منزل مادرم رفتم و هنگامی برادرم ماجرا را فهمید با هم به کارگاه برگشتیم و پيکر رابا ماشین به بیابان هاي اطراف پایتخت کشور عزیزمان ایران بردیم.» متهم در آخرین دفاعش گفت من قصد کشتن وی را نداشتم. هنگامی خواستم رابطه اش رابا من قطع کند خودش سرش رابه دیوار کوبید و فوت کرد.


    دردسر وحشتناک جهت جوان تهرانی که با زن شوهردار ارتباط داشت

    پسر جوانی که در جریان رابطه پنهانی با زن شوهر دار وی را درکارگاه مبل سازی به قتل رسانده بود، صبح دیروز در حالی که با قرار وثیقه ده میلیارد تومانی آزاد بود در شعبه هشتم دادگاه کیفری استان پایتخت کشور عزیزمان ایران به اتهام قتل عمد پای میز محاکمه ایستاد. ماجرا روز بیست وهفتم اسفند سال ۱۳۹۳ از زمانی شروع شد که زن جوان از منزل ارزش بیرون رفت تا به مزار پدرش برسد ولی او دیگر به منزل باز نگشت.

    شوهر این زن با مراجعه به اداره پلیس گم شدن وی را به کارآگاهان خبر داد تا این که ۳ روزبعد پيکر این زن جوان به نام لیلا دریک کارگاه مبل سازی واقع در چهاردانگه پیدا شد بعد از شناسایی هویت زن گم شده است جسدش به دستور بازپرس کشیک قتل در نخستین روز سال ۱۳۹۴ در حالی بهپزشکی قانونی انتقال شد که وی را خفه کرده بودند. کارآگاهان دایره مبارزه با جرایم جنایی در تحقیقات گسترده اي دریافتند که صاحب کارگاه ارتباط پنهانی با این زن داشته است.

    با بررسی پیامک هاي گوشی لیلا و صاحب کارگاه به نام کریم متوجه راز شیطانی این زن و مرد شدند. بنابر این «کریم» به اتهام قتل عمد زن جوان بازداشت شد ولی او در نخستین مرحله بازجویی قتل زن جوان را انکار کرد در حالیکه همه ی مستندات نشان می داد او عامل جنایت بوده است.

    صبح دیروز این مرد مبل ساز در شعبه ۸ دادگاه کیفری استان پایتخت کشور عزیزمان ایران به ریاست قاضی حشمت الله توکلی وبا حضور قاضی حسن محمدی- مستشار ارشد دادگاه پای میز محاکمه ایستاد ودر شروع جلسه، خانواده مقتول به نمایندگی از فرزند ۹ ساله این زن در جایگاه ایستادند وخواستار قصاص متهم به قتل شدند. سپس متهم به دستور مدیر دادگاه در جایگاه مخصوص ایستاد و گفت:

    من حدود دو سال پیش از اتفاق به وسیله زن مطلقه اي به نام سارا با لیلا آشنا شدم ابتدا رابطه ما به صورت تلفنی بود تا این که خیلی به هم وابسته شدیم و همین وابستگی باعث شد زیاد به هم نزدیک شویم.

    یک روز لیلا به من زنگ زد وآدرس محل کارم را گرفت ودرحالی که تازه پدرش فوت شده است بود به دیدنم آمد وگفت دلش برایم تنگ شده است است من هم در جریان یک درگیری وی را هل دادم و بعد آنجا را ترک کردم ولی نمی دانستم لیلا مرده است..

    سپس برادر متهم به قتل که پيکر لیلا را در کارگاه دیده و بعد به پلیس گزارش داده بود در برابر قضات دادگاه ایستاد و گفت: آن وقت برادرم شیشه مصرف می کرد…. ولی متهم به قتل راجع به این ادعا گفت: من شیشه اي نبودم…. سپس شوهر لیلا هم از سوءظن به همسرش گفت: چند هنگامی بود که موارد مشکوکی در کیف همسرم می دیدم و ذهن مرا سخت درگیر کرده بود.

    روزی که از منزل بیرون می رفت گفت دلش جهت پدرش تنگ شده است می خواهد به بهشت زهرا برود و با این بهانه از منزل خارج شد تا این که جسدش را در آن کارگاه پیدا کردند. نمی دانستم همسرم با این مرد روابط پنهانی دارد. در آخر محاکمه قضات دادگاه جهت صدور حکم وارد شور شدند.


    ودر ادامه زندگی سیاه من – از اذيت پسر همسایه تا افتادن در دام دختر ولنگار

    من علی رغم دیگر خلافکاران، زندگی خوب و مرفهی داشتم، پدر و مادرم هردو کارمند بودند و نیازهای مالی مرا تامین می کردند تا این که هنگامی بزرگتر شدم کمبودهایی در زندگی ام به وجود آمد که به یک دزد حرفه اي تبدیل شدم و … جوان سارقی که به ۱۳۵ فقره دزدی اعتراف کرده ودر چنگ قانون گرفتار شده است بود، در تشریح ماجرای زندگی اش گفت:

    من تک فرزند خانواده بودم، پدر و مادرم هردو کارمند و مشغول بکار بودند، از این که تمام امکانات رفاهی برایم فراهم بود احساس خوشحالی می کردم ولی رضایت قلبی نداشتم به چه دلیل که در منزل احساس تنهایی می کردم و دوست داشتم با خواهران و برادرانم بازی و خوش حالی کنم ولی این آرزوی من هیچ گاه به واقعیت نپیوست. مادرم به خاطر این که کارمند بود علاقه اي به فرزند دار شدن نداشت.

    نمی خواست سختیهای بزرگ کردن یک فرزند دیگر را تجربه کند ولی پدرم مخالف نظر مادرم بودو اعتقاد داشت من باید خواهر و برادر دیگری نیز داشته باشم و همین مسئله باعث درگیری لفظی و تنش هایي درخانواده می شد. زمانی که هفت سال داشتم و به مدرسه می رفتم، درگیری هاي پدر و مادرم شدت گرفت و هرروز دعواهای انها در روح و روان من تاثیر بدی می گذاشت.

    در مدرسه باهمکلاسی هایم زد و خورد می کردم تا آن جا که مدیر مدرسه پدر یا مادرم را میخواست تا راجع به مسئله پر خاشگری من صحبت کند. بعد از صحبت انها، چند روزی آرام و ساکت بودم ولی دوباره با شروع جر و بحث بین والدینم، وادار بودم حرف هاي بد و بیراه آنها را بشنوم و دم بر نیاورم تا این که با ورود به مدرسه بر سر عنوان بی اهمیتی دعوا راه می انداختم و عقده هاي درونی ام را یک جا تخلیه می کردم.

    این اوضاع ادامه داشت تا این که به سن نوجوانی رسیدم و احساسات و هیجانات این دوران را می گذراندم. پدر و مادرم هم چنان سرگرم کارهای خودشان بودند و هیچ توجهی به روحیه حساس و پرتلاطم من نداشتند. در همین اوضاع و احوال مرتکب خطایی بزرگ شدم و پسر همسایه را مورد تعرض قرار دادم. اینگونه بود که جهت نخستین بار روانه زندان شدم و شش ماه را در کانون اصلاح و تربیت گذراندم.

    پس ازآن نگاه هاي اطرافیانم به من عوض کردن کرد و این عنوان خیلی آزارم می داد. به اصرار مادرم و کمک هایش توانستم مقطع متوسطه را به اتمام برسانم. آن جا بود که پدرم با زن دیگری ازدواج کرد و مادرم را تنها گذاشت.

    خیلی سریع با بدنیا آمدن فرزند هووی مادرم، پدرم کمتر به ما سر می زد و من و مادرم رابه فراموشی سپرد. این در حالی بود که هر دوی آنها بازنشسته شده است بودند و با منزل نشینی مادرم، پدرم نیز مغازه اي راه اندازی و خودش را سرگرم کرده بود.

    روزها بهمین ترتیب سپری می شد تا این که بعد از مدتی با دختری معتاد آشنا شدم. من که تا آن وقت لب به سیگار هم نزده بودم، در پی آشنایی با آن دختر پا به مجالس پارتی گذاشتم. در آن جا بود که به مصرف مشروبات الکلی و مواد مخدر روی آوردم. هرروز مصرف مواد مخدرم بالا می رفت و با آن که مستقل از پدرم زندگی می کردم ولی پدرم مقداری از هزینه هاي زندگی ام را می پرداخت.

    تا این که روزی یکی از دوستان پدرم مرا در حال استعمال مواد مخدر دید و اینگونه بود که پدرم دیگر هیچ پولی به من نداد و من هم به ناچار جهت تامین مخارج اعتیادم دست به دزدی زدم. ازآن جا که در کارهای فنی ماشین سررشته اي داشتم، شبها سراغ ماشین هایي می رفتم که قفل و دزدگیر نداشتند و خیلی سریع در ماشین ها را باز می کردم و لوازم داخل آن رابه دزدی می بردم تا این که یک شب به وسیله ماموران گشت دستگیر شدم و …


    هم چنین: پيکر زن باردار با جنین بیرون زده از بدنش در سطل آشغال پیدا شد

    مرد جوانی در فلوریدا همسر باردار خودرا بعد از به قتل رساندند در سطل آشغال اي در خیابان رها کرد. طبق گفته هاي پدر مارتین برنارد« مقتول»، کاساندرتیز بلانک ۲۲ ساله «قاتل» بعد از فرستادن یک خبر باعشق از عدد اي ناشناس به مارتین وی را به قتل رساند. او معتقد است که داماد شکاکش با اینکار قصد رد گم کردن و مقصر جلوه دادن مارتین را داشت تا به بهانه خیانت کردن، همسر خود راکه ۶ ماهه باردار هم بود، به قتل برساند.

    وی در ادامه گفت: روز اتفاق مارتین جهت یکسری آزمایش هاي بارداری به دکتر مراجعه کرده بود که متوجه شد تعدادی خبر ناشناس از عدد اي که آشنا هم نبود جهت او متن هاي باعشق و جملات ناجور فرستاده است.

    مارتین از وحشت سریعا به پدر خود روزولت برنارد ۶۸ ساله خبر داد تا قبل از این که همسر شکاکش متوجه این قضیه شود او راه حلی را پیدا کند ، ولی هنگامی او به منزل مارتین رفت با خونی که در زمین و کنار ورودی در ریخته شده است بود مواجه شد.

    روزولت بعد از متوجه شدن قضایا سریعا با پلیس تماس گرفت تا گزارش اتفاقی راکه در منزل دخترش افتاده است را بدهد. از زمانی که روزولت بیانات خود رابه پلیس گفت و از کاساندرتیز شکایت کرد از او خبری نشده بود تا این که ماموران پلیس پيکر وی را در حالی که به نحوه مشکوکی کشته شده است و کنار خیابان به روی صندلی نشسته بودو در آتش می سوخت پیدا کردند.

    چندی بعد مردم آن محله شکایتی از بوی بد و نامطبوعی راکه در آن جا پیچیده بود کردند و طبق گفته هاي مردم و پلیس پيکر زن بارداری که جنینش تا نصفه از شکمش به بیرون زده و سرش تا نیمه از گردنش جدا شده است بود در سطل آشغال اي بزرگ پیدا کردند.

    طبق DNA که انجام شد، متوجه شدند پيکر متعلق به مارتین برنارد بوده است که چند وقت پیش به وسیله شوهر خود به قتل رسیده و پدرش قبل از کشته شدن گزارش مفقود شدن وی را به پلیس داده بود.

    پلیس در حال پیگیری این پرونده و قتل سریالی است و معتقد است روزولت و مارتین به وسیله کاساندرتیز به قتل رسیده اند ودر حال حاضر خبری از کاساندرتیز قاتل در معرض نیست و متواری شده است است و ماموران پلیس با پخش کردن تصویر او در سراسر کشور از مردم خواستار شده است تا هر وقت با او روبه رو شدند سریعا با پلیس تماس بگیرند.

    دوست صمیمی ام مرا به شوهر شیطان صفت اش سپرد +اخبار داغ و حوادث روز

    واژه های کلیدی: در ماشین | دادگاه | ازدواج | ماشین | زندگی | تصویر | اخبار حوادث | روزنامه حوادث

    اشتراک گذاری مطلب

  • کتاب زبان اصلی J.R.R
  • منابع اورجینال علوم قانونی
  • خرید کتاب های دندانپزشکی از آمازون
  • خرید کتاب های مکانیک بدن دگردیس از آمازون
  • کتب نثر زبان اصلی
  • هاردکپی کتاب های شیمی آلی
  • هاردکپی کتاب های طب اورژانس
  • خرید کتاب های کلان‌مقیاس از آمازون
  • کتب جراحی عمومی زبان اصلی
  • خرید کتاب های آموزش از آمازون
  • منابع اورجینال اکواریوم
  • تمام حقوق مادی , معنوی , مطالب و طرح قالب برای این سایت محفوظ است - طراحی شده توسط پارس تمز
    ?>