• خرید کتاب از گوگل
  • چاپ کتاب PDF
  • خرید کتاب از آمازون
  • خرید کتاب زبان اصلی
  • دانلود کتاب خارجی
  • دانلود کتاب لاتین
  • خانه » پزشکی و سلامت » ماجرای جوان ایرانی که سرطان را شکست داد

    ماجرای جوان ایرانی که سرطان را شکست داد

    سرطان بیماری است که اسمش هم ترسناک است و لرزه بر اندام انسان می اندازد، بسیاری از افرادی که به این بیماری مبتلا می شوند به محض شنیدن اسم

    سرطان بیماری است که اسمش هم ترسناک است و لرزه بر اندام انسان می اندازد، بسیاری از افرادی که به این بیماری مبتلا می شوند به محض شنیدن اسم بیماری دنیا برایشان تیر و تار می شود و فوت را در یک قدمی خود می بینند.

    این درحالی است که بعضی افراد سرسخت و مقاوم با تلاش و امید روند درمان خود را طی می کنند و این بیماری هولناک را شکست می دهند، علی یکی از این دست افراد است که از ۱۰ سالگی با مهمان ناخوانده ای در سرش زندگی کرده و توانسته با امید بیماری سرطان خود را شکست دهد و اکنون بعد از سال ها هم زیستی با یک تومور مغزی، دانشجو شده است است و از مبارزه خود با بیماری اش سخن می گوید.

    ماجرای مبارزه یک جوان ایرانی با سرطان از سن ۱۰ سالگی تا دوران دانشجویی

    علی، فرزند مبتلا به سرطان محک است که سال ها پیش نامه ای به تومور خود نوشت و آن را دوست خود خواند، علی در آن وقت ۱۰ سال داشت و در این نامه نوشت: «یه روز خیلی گریه کردم. ولی بعد تصمیم گرفتم باید با بیماری ام دوست می شدم، فهمیدم اگر باهاش مهربون باشم اونم کمتر اذیتم می کنه، یه دوست خوب و همیشگی، با هم منچ بازی می کردیم یه مهره مال من یه مهره مال تومور، هر لحظه مهره من مهره تومور رو شکست می داد، مامانم می گفت، خدا جهت فرزند های مریض یه فرشته می فرسته که همون مریضی اوناست، این فرشته هر لحظه همراه اوناست و اگه خیلی اذیت کنی فرشته هم ناراحت میشه، من از همون موقع با مریضیم دوست شدم، هر روز براش جوک تعریف می کردم و باهاش حرف می زدم و درد دل می کردم.»

    ماجرای جوان ایرانی که سرطان را شکست داد

    علی، امسال ۱۸ ساله شد و توانست در رشته محبوبش که کامپیوتر بود قبول شود، او که در حال حاضر دانشجوست، باز هم نامه ای نوشت و از مبارزه با بیماری اش گفت، بیماری که ۱۴ سال است همراهی اش می کند و دوست او شده است است.
    متن نامه علی به شرح زیر است.

    «من علی هستم. ۱۸ ساله که از چهارسالگی تومور مغزی دارم. موقعی که مامانم دنبال یک مهدکودک خوب بود که اسمم را بنویسد، من بیمار شدم و در همین موقع بود که فهمیدیم من تومور مغزی دارم و به جای مهدکودک راهی بیمارستان و اتاق عمل شدم، روزهای بیماری و تشخیص بسیار سخت گذشت و من هر روز می دیدم که مادرم غمگین و غمگین تر می شود.

    روزها گذشت و من جهت شیمی درمانی با محک و دکتر پروانه وثوق که انسان واقعی و مهربانی بود، آشنا شدم، من محک را مهدکودکی بزرگ با مربی های مهربان و خوب می دانستم، هر چند درمان سختی های خودش را داشت ولی در کنارش بازی و اوقات خوبی هم بود، من در بیمارستان با فرزند های زیادی از سراسر کشور عزیزمان ایران و حتی کشورهای دیگر آشنا شدم.

    درمان ادامه داشت، مادرم پا به پای من در کنارم بود، من به مدرسه رفتم، با وجود اینکه بیمار بودم ولی هر لحظه باید نمره خوب می گرفتم و درسم را خوب می خواندم، یک روز که دائم می گفتم من مریضم، شیمی درمانی می شوم ونباید درس بخوانم، مامانم گفت خیلی از آدم های بزرگ بیماری سخت تر از تو دارند و حتی نمی توانند حرکت کنند ولی تمام دنیا را با حرکت چشم هدایت و راهنمایی می کنند، تو هم کاری کن که همه بفهمند بیماری چیزی نیست که آدم ها را محدود می کند، این آدم های اطراف هستند که آن آدم را محدود می کنند.

    سرطان بیماری است که اسمش هم ترسناک است و لرزه بر اندام انسان می اندازد، بسیاری از افرادی که به این بیماری مبتلا می شوند به محض شنیدن اسم

    از آن روز تصمیم گرفتم هر کاری را که می توانم انجام دهم و بیماری من مانع هیچ کاری نباشد. من با بیماریم مبارزه نکردم. آن را خوب شناختم و حواسم بود اگر می خواست فریادی بزند، من بلندتر از آن فریاد می زدم که بفهمد من از او نمی ترسم،  من با تومورم بزرگ شدم، بهش عادت داشتم و فکر می کردم جزئی از وجودم است و باید باشد، او عالی ترین دوست من بود ولی هر لحظه دوستی ما بدون دغدغه و دردسر نیست ولی می توانیم با هم کنار بیاییم.

    من و تومورم با هم درس را تمام کردیم، بعضی از مواقع فکر می کنم او هم من را دوست دارد ولی دلش نمی آید تنهام بگذاره، من هر لحظه تلاش کردم نیرومند تر از آن باشم و چند قدم جلوتر، بیماران مبتلا به سرطان از اسم این بیماری زیاد از خودش می ترسند ولی تنها این بیماری نیست که انسان ها را از بین می برد، خیلی بیماری های خطرناک تر و حوادث طبیعی زیاد ممکن است به فوت انسان ها منجر شود.

    مادرم می گوید به دنیا آمدن و مردن آدم ها دست خودشان نیست ولی بین این دو که زندگی کردن است دست خودمان است که چطور انسانی باشیم، من امروز دانشجو هستم در طول این مدت و بعد از گذشت ۱۴ سال سختی ها و دردهای زیای را تحمل کردم ولی هر لحظه گفتم کوتاه نمی آیم زندگی!»

    واژه های کلیدی: شیمی درمانی | بیماری | ایرانی | فرشته | فرزند | زندگی | تومور | بیماری هولناک

    اشتراک گذاری مطلب

  • کتاب زبان اصلی J.R.R
  • منابع اورجینال کتاب خوداموز
  • دانلود منابع مرجع آمار ریاضی
  • دانلود فایل های زبان اصلی علوم فضایی
  • دانلود منابع مرجع تعمیر ونگهداری هواپیما
  • خرید کتاب های زبان اصلی آزمون های کانادا
  • دانلود فایل های زبان اصلی ژورنال های علمی مشهور
  • کتاب های لینوکس اورجینال
  • خرید کتاب زبان اصلی روانپزشکی
  • خرید کتاب زبان اصلی آمار زیستی
  • کتاب های اقتصاد اورجینال
  • تمام حقوق مادی , معنوی , مطالب و طرح قالب برای این سایت محفوظ است - طراحی شده توسط پارس تمز
    ?>