• خرید کتاب از گوگل
  • چاپ کتاب PDF
  • خرید کتاب از آمازون
  • خرید کتاب زبان اصلی
  • دانلود کتاب خارجی
  • دانلود کتاب لاتین
  • خانه » دنیای مد » دکوراسیون » خبرهای داغ روز+ ماجرای زنی که با دوست صمیمی شوهرش رابطه نامشروع داشت

    خبرهای داغ روز+ ماجرای زنی که با دوست صمیمی شوهرش رابطه نامشروع داشت

    رابطه نامشروع | پرونده قتل | اعتراف ها | اعترافات | قانونی | دادگاه | ارتباط | زندگی | جنایت | پرونده | اعتراف

    خبرهای داغ روز+ ماجرای زنی که با دوست صمیمی شوهرش رابطه نامشروع داشت

    ماجرای زنی که با دوست صمیمی شوهرش رابطه نامشروع داشت 

    زن و مرد متهم در پرونده اي که شش سال با فریب هاي ارزش آنرا عقب انداخته بودند، بالاخره محاکمه شدند، و زن جوان به تمام خیانت هایش اعتراف کرد و « مغول » را متهم مهم خواند. آن ها به محل ارتکاب جنایت واقع هدایت شدند تا در حضور قاضی خاص قتل عمد، صحنه جنایت خوفناک را بازسازی کنند.

    در شروع بازسازی صحنه قتل، بعد ازآن که سرگرد خداوردی نژاد «افسر پرونده» توضیحاتی را راجع به چگونگی کشف راز قتل و دستگیری متهمان با هوشیاری مقام قضایی و تلاش شبانه روزی کارآگاهان ارائه کرد، زن ۳۴ ساله در حالیکه با دیدن منزل قدیمی و محل قتل همسرش، متاثر شده است بودو اشک می ریخت، برابر دوربین قوه قضاییه ایستاد و بعد از معرفی کامل خود گفت:

    خبرهای داغ روز+ ماجرای زنی که با دوست صمیمی شوهرش رابطه نامشروع داشت

    همسرم «محمدرضا» با این مرد که مشهور به «مغول» است ودر یک تاکسی تلفنی کار می کرد، از مدتی قبل آشنا شده است بود که همین آشنایی به رفاقت و معاشرت خانوادگی بین ما انجامید. دیگر مغول به اسانی به منزل مامی آمد به طوری كه هنگامی همسرم در منزل نیز حضور نداشت، او در منزل ما استراحت می کرد تا این که آرام آرام، رابطه اي شیطانی بین ما شکل گرفت و هوسرانی هاي پنهانی ما شروع شد.

    این رابطه غیراخلاقی تا آن جا پیش رفت که «مغول» حتی اجازه نمی داد من نزد همسرم لباس اسانی بپوشم! «ز- ف» ادامه داد: اینگونه بود که اختلافات جدی خانوادگی بین من و همسرم در حالی شروع شد که دختربچه کوچکی نیز داشتم. درگیر و دار این اختلافات از همسرم خواستم مرا طلاق بدهد به چه دلیل که مغول اصرار داشت من باید از همسرم طلاق بگیرم تا با او ازدواج کنم!

    رابطه نامشروع | پرونده قتل | اعتراف ها | اعترافات | قانونی | دادگاه | ارتباط | زندگی | جنایت | پرونده | اعتراف

    ولی همسرم مرا دوست داشت و حاضر به طلاق نبود. روزها بهمین ترتیب سپری می شد تا این که روزی ماموران انتظامی من و مغول رابه اتهام داشتن رابطه نامشروع در گورستان مشهد دستگیر کردند. آن روز همسرم به کلانتری آمد ودر حالیکه تقریباً به ارتباط ما مشکوک شده است بود، به ماموران گفت: مغول دوست من است و ما با یک دیگر ارتباط خانوادگی داریم. بهمین خاطر ما را آزاد کردند.

    ولی همسرم که از این عنوان به شدت ناراحت بود، روی تکه کاغذی نوشت که قصد دارد دیگر از مشهد برود و هیچ گاه باز نگردد.اما او این دست نوشته رابه خواهر من داده بود! که بعد از قتل همسرم از همان دست نوشته جهت گمراه کردن پلیس و عوض کردن مسیر تحقیقات استفاده کردم. زن ۳۴ ساله سپس راجع به چگونگی وقوع جنایت ودر پاسخ به سوالات تخصصی و فنی قاضی کاظم میرزایی گفت:

    رابطه من و مغول به حدی رسید که دیگر تصمیم به قتل همسرم گرفتیم به چه دلیل که او حاضر به طلاق نبود! بار اول مغول چند شماره قرص خواب آور به من داد تا به همسرم بخورانم ولی هنگامی شب جهت کشتن همسرم به منزل ما آمد، ترسید به چه دلیل که او هنوز کاملا بیهوش نشده بود! چند شب بعد دوباره بسته اي قرص به من داد که من قرص ها رابا چای به همسرم خوراندم. هنگامی مغول سوار بر پراید خودش به منزل آمد، همسرم رابا روسری خفه کرد!

    خبرهای داغ روز+ ماجرای زنی که با دوست صمیمی شوهرش رابطه نامشروع داشت

    پيکر همان جا بود تا این که صبح من دخترم را از خواب بیدار کردم، چادرم را طوری گرفتم که او پيکر پدرش را نبیند. سپس دخترم رابه مدرسه بردم و ازآن جا به منزل مادرم رفتیم تا این که روزبعد هم پيکر رابه درون چاهی در اطراف روستای سهل الدین انداختیم. در ادامه بازسازی صحنه قتل ، مغول متهم ردیف اول پرونده نیز برابر دوربین قوه قضاییه ایستاد و بعد از معرفی خود گفت:

    آن شب هنگامی «ز-ف» «همسر مقتول» با من تماس گرفت و گفت همسرش با خوردن قرص ها بی حال شده است است بلافاصله در همان نیمه شب به منزل دوستم رفتم. او دمر کف اتاق دراز کشیده بود، من طنابی راکه از داخل اتومبیل برداشته بودم، چند بار کشیدم تا از محکم بودن آن خاطرجمعی یابم ولی دیدم طناب سست است بهمین خاطر از «ز» خواستم تا یک روسری بدهد! آن هنگام روسری را دور گردن دوست ۴۵ ساله ام انداختم و کشیدم.

    رابطه نامشروع | پرونده قتل | اعتراف ها | اعترافات | قانونی | دادگاه | ارتباط | زندگی | جنایت | پرونده | اعتراف

    ولی او در همان حالت نیز هوشیار شد و قصد درگیری با مرا داشت که دیگر مهلت ندادم و آنقدر روسری را کشیدم تا بی جان شد. بعد ازآن در حالیکه ترسیده بودیم پيکر را در هال رها کردیم و به منزل یکی از دوستانم رفتیم. آن جا من مقداری شیره مصرف کردم و روزبعد دوباره با کمک «ز»، پيکر رابه کنار ماشین بردیم تا درون صندوق عقب بگذاریم ولی دهان «ز» از وحشت خشک شده است بود.

    او پيکر را رها کرد و جهت نوشیدن آب به داخل منزل رفت که دراین هنگام من پيکر را در صندلی عقب گذاشتم و با یک دیگر به روستای سهل الدین «روستای پدری متهم» رفتیم. آن جا بود که پيکر دوستم را درون چاه عمیقی انداختیم و به منزل بازگشتیم. بعد از این ماجرا در حالیکه همان گونه با «ز» در ارتباط بودم، گوشی گوشی مقتول را نیز خاموش کردم و با خودم بردم!

    خبرهای داغ روز+ ماجرای زنی که با دوست صمیمی شوهرش رابطه نامشروع داشت

    چند روزبعد هنگامی گوشی را روشن کردم چند پیامک برایش ارسال شد که ترسیدم و سیم کارت آنرا شکستم! از سوی دیگر هم پلیس به «ز» و من مشکوک شده است بود حتی زمانی که «ز» در زندان بود، شایعه می کردیم که او «مقتول» را مثلاً در بندرعباس دیده اند! دست خط محمدرضا هم جهت رفتن از مشهد، سند محکمی بود که پلیس را گمراه می کرد و این تصور به وجود آمده بود که محمدرضا زنده است.

    ولی بعد از شش سال نمی دانم چگونه پی به ماجرا بردند و ما را دستگیر کردند. متهم این پرونده جنایی در ادامه اعترافات تکان دهنده خود افزود: مدتی بعد از ارتکاب قتل فهمیدم «ز» با افراد دیگری هم ارتباط دارد. از این عنوان خیلی ناراحت شدم و وی را چند بار تعقیب کردم حتی با یکی از همان مردانی که با او در ارتباط بود درگیر شدم و دعوا کردیم. بهمین خاطر دیگر وی را رها کردم و به دنبال زندگی خودم رفتم.

    «ز» در پی اعترافات «مغول» گفت: او بعد از قتل دیگر اهمیتی به من نمی داد در حالیکه من همسرم را از دست داده بودم و کسی را هم نداشتم. حتی چند ساعت برابر منزل اش کشیک می دادم تا بیرون بیاید به او می گفتم من دیگر تنها هستم! جهت مخارج خودم مانده ام! ولی او انگار نه انگار که همسرم را کشته و مرا به این روز انداخته است! بهمین علت وادار شدم با او قطع رابطه کنم! تا این که همین آخرهای با فردی ازدواج کردم ودر یکی از شهر های اطراف مشهد ساکن شدم!

    شایان ذکر است هنگامیکه کارآگاهان اداره جنایی پلیس آگاهی خراسان رضوی جهت هماهنگی با مستاجر منزلی که جنایت در آن رخ داده بود رفته بودند تا بازسازی صحنه قتل انجام شود، مرد مستاجر با شنیدن ماجرای قتل گفت: ما بتازگی به اینجا نقل مکان کرده ایم ولی همسرم هر لحظه می گفت این منزل روح دارد!! هنگامی تو نیستی صدای عجیبی به گوشم می رسد که می ترسم!…

    اول مهر سال ۹۱، ماجرای گم شدن مرد ۴۵ ساله اي پلیس رابه تکاپو انداخت ولی همه ی سرنخ ها به بن بست میرسید و علت محکمه پسندی جهت ارتکاب قتل پیدا نمی شد تا این که بعد از گذشت شش سال از این ماجرا، قاضی کاظم میرزایی «قاضی شعبه ۲۱۱ دادسرای عمومی و انقلاب مشهد» پیگیری به این پرونده رابه عهده گرفت و با مطالعه دقیق اوراق رنگ و رو رفته، روی فردی به نام «مغول» متمرکز شد.

    اینگونه بودکه قاضی خاص قتل عمد مشهد دستور دستگیری و بازجویی از مغول را در حالی صادر کرد که قبل ازآن، بررسی هاي نامحسوس چندین روزه، راجع به اوضاع اجتماعی و اخلاقی همسر مقتول نیز با دستور وی صورت گرفته بود. هنگامی متهم دستگیر شد با دیدن اسناد انکارناپذیری که روی میز قاضی قرار داشت به ناچار لب به اعتراف گشود و راز این جنایت خوفناک رابا همدستی همسر مقتول فاش کرد.


    در اتفاق بعد: دختری ۳۰ ساله به نام نرگس به پلیس مراجعه و از پسری به نام کمال به اتهام تجاوز شکایت کرد.

    پسری جوان که به دختری تعرض کرده و باعث بارداری او شده است بود، در حالی که منکر اتهامش بود، با آزمایش دی ان اي در بن بست قرار گرفت. چندی پیش دختری ۳۰ ساله به نام نرگس به پلیس مراجعه و از پسری به نام کمال به اتهام تجاوز شکایت کرد. او گفت: کمال ۹ ماه قبل به من تجاوز کرد و من باردار شدم؛ حالا فرزند ام بدنیا آمده و تمام زندگی ام دگرگون شده است هست. او گفت:

    من کمال را از قبل می شناختم. او روز اتفاق به بهانه رفتن به تفریح، من را سوار خودروی خود کرد و به بیابان هاي اطراف اسلامشهر برد. هنگامی به محلی خلوت رسیدیم، او با ترساندن و زور به من تعرض کرد و از این صحنه ها فیلم و تصویر گرفت. واقعا حالم بد بودو نمیدانستم چه کار کنم. کمال بعد از اینکار مرتب من را ترساندن میکرد که تصویر ها و فیلم ها را انتشار می کند و آبرویم را میبرد.

    بهمین علت نمی توانستم شکایت کنم. او بعد از مدتی شروع به اخاذی از من کرد و گفت اگر پول ندهم همه ی تصویر ها را پخش میکند. من که آبروی خودم را در خطر می دیدم، چاره اي نداشتم جز این که تسلیم شوم و پولی راکه می خواهد به او بپردازم. دختر جوان در ادامه گفت: بعد از مدتی فهمیدم باردارم، ولی بازهم نمی توانستم علیه کمال اقدامی انجام دهم و همان گونه به او باج می دادم تا فلیم ها و تصویر ها را انتشار نکند.

    اما حالا فرزند ام بدنیا آمده و از این مرد شکایت دارم. مأموران بعد از شنیدن حرف هاي دختر جوان سراغ کمال رفتند و وی را دستگیر کردند، ولی این پسر هنگامی فهمید نرگس از او شکایت کرده گفت این دختر را اصلا نمی شناسد و نمی داند چه کسی به او تجاوز کرده هست. این ادعا نتوانست کمال را خلاص کند، لیکن مأموران پرینت حساب او و نرگس را بررسی کردند و فهمیدند در چندین نوبت از حساب دختر جوان به حساب متهم پول واریز شده است است.

    دراین مرحله کمال وادار شد آشنایی با نرگس را بپذیرد، ولی اتهام تجاوز را همان گونه انکار کرد. او گفت: من راننده نرگس بودم و وی را از منزل به محل کارش می رساندم، پول هایي هم که به حسابم واریز شده است بهمین علت است و نمیدانم او به چه دلیل چنین شکایتی را علیه من مطرح کرده هست. با وجود انکارهای پسر جوان، پرونده در اختیار قضات دادگاه کیفری استان پایتخت کشور عزیزمان ایران قرار گرفت. دختر جوان در دادگاه بار دیگر ادعاهای خودرا مطرح کرد و گفت:

    بعد از این که فهمیدم باردار شده است ام، جهت این که آبروریزی پیش نیاید چند ماه به شهرستان رفتم و زندگی سختی را پشت سر گذاشتم. بعد ازآن جهت وضع حمل به پایتخت کشور عزیزمان ایران آمدم و هم اکنون فرزند ام در بیمارستان هست، ولی نمیدانم با او چه کنم و از طرفی نمیدانم چطور نزد خانواده ام برگردم. این مرد تمام زندگی من را نابود کرد و از او شکایت دارم. قضات دادگاه بعد از بررسی بیانات این دختر و با توجه به انکارهای کمال دستور دادند از نوزاد تازه متولد شده است آزمایش دی ان اي گرفته شود.

    بعد ازآن بود که مشخص شد این نوزاد متعلق به کمال هست. ولی پسر جوان همان گونه تجاوز را انکار می کند و هر دفعه با ادعایی تلاش دارد از زیر بار اتهام فرار کند. با این حال قضات وی را بازداشت کردند تا بعد از تشکیل جلسه محاکمه وظیفه این پرونده روشن شود و حکم قانونی را جهت کمال صادر کنند. در حالی که تحقیقات راجع به این پرونده ادامه دارد، قضات دادگاه کیفری بررسی پرونده مشابه دیگری را نیز در دستور کار خود قرار دادند.

    این پرونده مربوط به شکایت دختری به نام مینا می شود. این دختر ۱۷ ساله در شکایت خود گفت: پدرم مردی معتاد است که از چند سال پیش به زندان افتاده از طرفی مادرم نیز به دلایلی صلاحیت اخلاقی سرپرستی من را ندارد بهمین علت دادگاه من رابه یک مؤسسه خیریه سپرده است و من در آنجا با دختران دیگر زندگی می کنم ودر دبیرستان درس می خوانم. مشکلم از هنگامی شروع شد که یکی از دوستانم به نام مریم با پسری به اسم مجید دوست شد.

    مریم مرتب از مجید برایم تعریف میکرد و می گفت او پسر خیلی خوبی است و انها به هم علاقه دارند. بعد از مدتی به من پیشنهاد داد همراه آن ها به تفریح بروم. من هم قبول کردم و ما چند باری باهم بیرون رفتیم تا این که یکبار مجید گفت به من علاقه مند شده است است و می خواهد با من دوست باشد. من پیشنهاد وی را رد کردم و بعد ازآن هیچ تماس و ملاقاتی بین ما نبود، ولی مریم هنوز با مجید دوست بودو رابطه آن ها ادامه داشت.

    دختر جوان در ادامه شکایت خود توضیح داد: مدتی از این ماجرا گذشته بود تا این که یک روز مریم از من خواست همراه او به منزل یکی از دوستانش بروم. من هم قبول کردم و باهم به منزل اي در جنوب پایتخت کشور عزیزمان ایران رفتیم. بعد از ورود به منزل فهمیدم آنجا منزل مجید هست، در حالی که مریم حرفی در این باره به من نزده بود. مریم بعد از رودررویی من و مجید ما را ترک کرد و از منزل بیرون رفت. بعد ازآن مجید با قمه من را ترساندن کرد و مورد تجاوز قرار داد.

    او تهدیدم کرد نباید دراین باره به کسی حرفی بزنم وگرنه اتفاق بدی برایم خواهد افتاد، ولی من در نهایت تصمیم گرفتم از این پسر شکایت کنم. پلیس بعد از دریافت این شکایت تلاش کرد مجید را پیدا و بازداشت کند، ولی ردی از او به دست نیامد تا این که دختر نوجوان این بار همراه مددکارش به دادگاه رفت و توضیح داد: روزی که مریم مرا به منزل آن پسر برد از مسیرهای فرعی و پیچ درپیچ رفتیم بهمین علت من نشانی منزل مجید را بلد نیستم.

    و نتوانستم آنجا رابه مأموران نشان بدهم، ولی یک شماره تلفن از او دارم که فکر میکنم با آن بشود این پسر را پیدا کرد. قضات بعد از دریافت شماره تلفن از شرکت مخابرات درخواست کردند مالک خط را معرفی کند از سویی دستور بازداشت مجید را نیز صادر کردند تا بعد از حضور او در دادگاه حرف هاي متهم را نیز بشنوند ودر این باره تصمیم گیری کنند.


    و در اتفاق بعد: حکم پرونده قتل های سریالی زنان گیلانی

    حکم پرونده قتل هاي سریالی زنان گیلانی آخرهای هفته آینده اعلام خواهد شد.این در حالی است که متهم ردیف اول پرونده در آخرین جلسه دادگاه همان گونه تنها قتل سه زن را پذیرفت و یکی از قتل ها را نیز به گردن همسر دومش-متهم ردیف دوم پرونده- انداخت.

    ادعای اعتراف به جنایت ها زیر فشار و تهدید

    متهم در جریان مراسم دادگاه با ادعای این که حال معنوی مناسبی ندارد از قاضی دادگاه درخواست کرد که لایحه دفاعیه اش را قرائت کند.در متن این لایحه وی تنها قتل سه زن را پذیرفت و ادعا کرد: بعضی مطالبی که پیش تر ودر جلسات دیگر نوشته شده است و منسوب به من بوده ، قبول ندارم و تنها بخشی از اعتراف هایي که به دستخط و امضا و اثر انگشت خودم است ، می پذیرم.

    حتی بخشی از بیانات رابا زور و ترساندن و با وعده تخفیف حکم و برائت همسرم و همچنین تحت فشار معنوی جهت آینده فرزندم از من گرفته اند که همه ی آن ها را رد می کنم. بعضی قتل ها را نیز به خاطر اعتراف هاي بیهوده همسرم به گردنم افتاد. همچنین تعداد زیادی از اعتراف ها و صحنه سازی ها در کیفرخواست غیر واقعی بوده و من درخواست تشکیل دادگاه دیگری در ملأ عام و با حضور رسانه ها را دارم.

    من تعداد زیادی از مقتول ها را نمی شناسم و اتهام شرب خمر را نمی پذیرم. زیاد مقتول ها دچار فساد اخلاقی بودند. انگیزه قتل ها به هیچ عنوان مالی نبوده چون اگر چنین قصدی داشتم طلاهای افرادی که به عنوان شاهد آمده اند را هم برداشته و آن ها را هم می کشتم.

    اظهارات ضد و نقیض متهمان پرونده

    در ادامه دادگاه نماینده دادستانی گفت: ضد و نقیض بودن بیانات متهمان و انکار آن ها نشان از تلاش آن ها جهت فرافکنی دارد. همچنین آزادی بیان وی راجع به نقض یا تأیید بیانات متهم ردیف اول نشان می دهد بیانات او جهت اعتراف زیر فشار صحت ندارد. متهم در تشریح بعضی صحنه ها تنها بوده و محل دقیق قتل و اختفای پيکر رابا شرح حال بیان کرده است.

    نماینده دادستانی در خصوص استفاده از سیمکارت ها و تلفن هاي همراه متعدد به وسیله متهم ردیف اول اذعان داشت: رد پای قاتل در چند مورد کاملاً مشهود هست. در خصوص قتل زن «م.آ» ٢ شماره تلفن به وسیله قاتل مورد استفاده قرار گرفته که یکی از این خطوط بعد از ارتکاب قتل در گوشی گوشی مقتول روشن شده است هست. همچنین با همان خطی که با یکی از مقتولان در ارتباط بوده، با یکی از نجات یافتگان نیز در ارتباط بوده است.

    اثبات همدستی همسر در جنایت ها

    نماینده دادستان افزود: تمامی شواهد مکتوب از زبان نجات یافتگان و حتی اعتراف هاي جسته و گریخته هردو متهم دلالت بر همدستی متهم ردیف دوم-همسر قاتل- در جلب رضایت و ایجاد حاشیه امنیت در ذهن مقتولان و فراهم کردن زمینه مناسب جهت ارتکاب جرم به وسیله متهم ردیف اول دارد. این زن در جلسه رویارویی با یکی از نجات یافتگان در جلسه بازپرسی گفت:

    «همان شب باید تو را می کشتیم، همسرم همان شب ٢ بار میخواست تو را بکشد ولی دخترم از خواب بیدار میشد و همسرم نتوانست تو را بکشد! تو باعث شدي که ما را بگیرند!» این امر اتهام هاي انها را ثابت میکند. همچنین چندین پرونده مفتوح قتل هاي مشابه با این پرونده موجود است که با ادعای متهم ردیف اول باید به گردن او می افتاد که نشد و ادعای او از این بابت مردود است.

    دفاعیه آخر

    دادگاه بعد از وقفه اي ۲۰ دقیقه اي با اشاره به اتهام هاي متهم ردیف اول به ارتکاب ٨ فقره قتل عمد، دزدی طلای مقتولان، جنایت بر میت ۶ مقتول از طریق مثله کردن اجساد و جهت متهم ردیف دوم به ارتکاب معاونت در قتل عمد تعدادی از مقتولان با همکاری متهم ردیف اول و همچنین مورد معامله قرار دادن طلاهای مسروقه و خودداری از کمک و کمک جهت فردی که در دسترس خطر بوده، از متهمان خواست تا آخرین دفاعیات خودرا مطرح کنند.

    متهم ردیف اول همان گونه ادعاهای قبلی خودرا تکرار کرد و گفت: تنها قتل ٣ زن را می پذیرم. جنایت بر میت «ل.د» را قبول دارم و حتی طلاهای «ف.م» رابا او دفن کردم. برداشتن بقیه طلاهای مقتولان نیز به خاطر آن بود که انها دیگر مرده بودند ودر هنگام دفن طلاهای آن ها را برمی داشتم ودر منزل نگه داری میکردم. شاید همسرم انها را برداشته و فروخته هست. متهم ردیف دوم نیز در آخرین دفاع خود تأکید کرد:

    من از هیچ کدام از کارهای همسرم خبر نداشتم و همان طور که پیش تر گفتم یک شب درسال ٩۵ زنی را دیدم که در دستشویی منزل غش کرده بود.اما هنگامی از همسرم عنوان را پرسیدم او به من حمله ور شده است و گلویم را گرفت وسپس مرا به اتاق انداخت ودر را روی من و دخترم بست. بیانات مکتوب در اعتراف ها دستخط خودم بوده ولی عده اي از آنان را قبول ندارم.

    من هرگز نگفتم که با همسرم و فرزندم در خیابان افرادی را سوار میکردیم و حضور من به خاطر جلب اعتماد مقتولان بوده هست. تنها فروش ۲ مورد از طلاها را قبول دارم که آن هم قبل از اطلاعم از اقدام هاي همسرم بود.در آخر جلسه قضات وارد شور شدند و قرار شد تا ۶ روز دیگر حکم این پرونده را صادر کنند.


    و در آخر هم: پسر جوانی که در اقدامی خشن کودکی را به منزل کشانده و با ده ها ضربه چاقو به قتل رسانده است.

    پسر جوانی که در اقدامی خشن کودکی رابه منزل کشانده و با ده ها ضربه چاقو به قتل رسانده هست، در جلسه پیگیری به پرونده اش توضیح داد که چطور در کودکی مورد تجاوز قرار داده شد و زندگی اش دگرگون شد. ابتدای جلسه پیگیری به این پرونده که در شعبه ۹ دادگاه کیفری استان پایتخت کشور عزیزمان ایران برگزار شد، نماینده دادستان کیفرخواست علیه متهم را خواند. بر اساس محتویات پرونده متهم علی نام دارد.

    یکسال قبل کودک ۱۱ ساله اي به نام ابوالفضل رابه بهانه نشان دادن کبوتر به منزل اش برده و با ضربات متعدد چاقو به قتل رسانده هست. بر اساس نظریه دکتری قانونی ۸۹ ضربه بر بدن مقتول وارد شده است و بعد از قتل علی به کمک برادرش پيکر رابه بزرگراه قم انتقال ودر آنجا رها کرده بود. روز گذشته بعد از این که نماینده دادستان کیفرخواست را خواند و اعلام کرد:

    متهم با وجود داشتن اختلال شخصیت بر اساس گفته دکتری قانونی مسئول اعمال خود است و با برنامه ریزی قبلی اقدام به ربایش کودک و قتل او کرده هست، در ادامه اولیای دم در جایگاه حاضر و خواستار صدور حکم قصاص در ملأ عام شدند.

    سپس متهم ردیف اول در جایگاه قرار گرفت. علی که لکنت زبان هم داشت، اتهام قتل را قبول کرد و گفت: هنگامی خیلی فرزند بودم، در پارک رازی که ابوالفضل هم آنجا بازی میکرد، یک بار مورد اذيت شخصی قرار گرفتم.

    ازآن به بعد حالت عادی نداشتم و هر لحظه حالم بد بودو اضطراب داشتم. چند باری هم پیش روان دکتر رفتم؛ ولی تأثیری در حالم نداشت. داروهایی می داد که من می خوابیدم. متهم گفت: من ابوالفضل یا پدرش را نمی شناختم.

    فقط یک بار وی را در پارک دیده بودم. روز اتفاق دوباره حالم بد شد و تصمیم گرفتم ابوالفضل را بکشم؛ به همین خاطر به بهانه این که میخواهم کبوتر به او نشان دهم، وی را به منزل بردم ودر پشت بام به او کبوتر نشان دادم.

    بعد وی را به حمام بردم و با ضربات چاقو کشتم. آن قدر جنون داشتم و حالم بد بود که از ضربه زدن سیر نمی شدم. مدام ضربه می زدم و گاهی متوجه نمیشدم که این ضربات رابه خودم وارد میکنم. متهم گفت: به خاطر همین حالت بود که وقت بازداشت دست هایم مجروح بود؛ چون بعضی ضربات رابه خودم وارد کرده بودم. من حال معنوی خوبی ندارم. یک بار خودکشی کردم و بعد از فوت پدرم هم آن قدر حالم بد شد که تا مدت ها نمی توانستم کار کنم.

    بعد از قتل، به برادرم گفتم چه اتفاقی افتاده هست. او جهت پیگیری کار برادر دیگرم به کمپ ترک اعتیاد رفته بود. هنگامی برگشت و گفتم دست به قتل زده ام، خیلی ناراحت شد و به من گفت برو خودت رابه پلیس معرفی کن. پرسید به چه دلیل اینکار را کردی، حرفی نداشتم بگویم؛ ولی حاضر نشدم خودم رابه مأموران معرفی کنم و از او کمک خواستم تا پيکر را مخفی کنیم و مابقی ماجرا پیش آمد.

    بعد با کمک برادرم پيکر رابه بیرون از شهر بردیم ودر بزرگراه قم رها کردیم. بعد از گفته هاي متهم وکیل مدافع او در جایگاه حاضر شد. او گفت: موکل من دچار اختلال شخصیت است و این عنوان در دکتری قانونی تأیید شده است هست. مدارک دکتری او نشان میدهد متهم یک بار با قرص برنج خودکشی کرده و یک بار هم خودزنی کرده هست؛ ضمن این که او تحت نظر روان دکتر بوده و اوضاع روانی او طوری است که قوه تمییز ندارد.

    هرچند دکتری قانونی جنون وی را رد کرده؛ ولی من درخواست دارم کمیسیونی در دکتری قانونی تشکیل شود تا این امر بررسی شود. سپس وکیل اولیای دم در پاسخ به وکیل متهم گفت: دکتری قانونی اعلام کرده متهم دارای قوه تشخیص است.

    او دچار بیماری افسردگی هست. این نوع بیماری روانی از نظر علم روان دکتری در حدی نیست که فرد مسئول اعمال خود نباشد. ضمن این که متهم به خوبی می دانسته چه کسی را گزینش کند و چطور وی را بکشد و پيکر را از بین ببرد.

    وقتی بازپرس از متهم پرسید به چه دلیل یکی از نوجوانان خانواده ات را نکشتی، گفت برادرزاده ام هم سن ابوالفضل هست؛ ولی او اهل نماز است و من وی را نکشتم؛ بنابر این علی دارای قوه تشخیص بوده هست. سپس برادر متهم ردیف اول به اتهام اخفای ادله جرم و کمک در از بین بردن پيکر محاکمه شد. او گفت: من اشتباه کردم؛ به برادرم گفتم خودت را معرفی کن، ولی گفت خودش همه ی چیز را درست میکند. ما خانواده آبروداری هستیم.

    من رئيس خانواده ام هستم و خودم خواهرانم را سر منزل و زندگی ارزش فرستادم. انها زنان عفیفه اي هستند و ماه محرم در منزل ما سوگواری و مراسم دعا برگزار می شود. از وحشت آبروی خانواده ام اینکار را کردم. کبوترها هم متعلق به من بود؛

    چون هنگامی کارم کساد میشد، کبوتر و طوقی و قناری می فروختم تا هزینه زندگی ام را تأمین کنم. من و مادرم به کمپ ترک اعتیاد رفته بودیم تا به برادر دیگرمان سر بزنیم که هنگامی من برگشتم، متوجه شدم این اتفاق افتاده است.

    حالا هم درخواست بخشش دارم. سپس قاضی ملکی خطاب به مادر مقتول گفت: آیا به فرزندت گفته بودی که نباید با فرد غریبه ارتباط داشته باشد و یاد داده بودی که از خودش مواظبت کند؟ زن جوان پاسخ داد: من و پدر ابوالفضل ۱۰ سال است که از هم جدا شده است ایم و ابوالفضل با پدر و مادربزرگش زندگی میکرد.

    من ماهی یک بار وی را می دیدم و به او می گفتم نباید با غریبه ها ارتباط داشته باشد و به حرف انها اعتماد کند؛ ولی نمی دانم چطور شد که پسرم گول خورد.در آخر نیز علی یک بار دیگر در جایگاه حاضر شد و ابراز پشیمانی کرد و خواستار بخشش شد.

    او گفت: تجاوز به من در کودکی و فوت پدرم چنان زندگی ام را از بین برد که حتی نتوانستم درس بخوانم و درسم را هم رها کردم. از اولیای دم درخواست بخشش دارم. سپس هیئت قضات جهت صدور رأی دادگاه وارد شور شدند و علی رابه اتهام قتل کودک ۱۱ ساله به قصاص در ملأ عام محکوم کردند.

    واژه های کلیدی: رابطه نامشروع | پرونده قتل | اعتراف ها | اعترافات | قانونی | دادگاه | ارتباط | زندگی | جنایت | پرونده | اعتراف

    اشتراک گذاری مطلب

  • کتاب زبان اصلی J.R.R
  • خرید کتاب های هومیوپاتی از آمازون
  • دانلود منابع مرجع هنر ارتباطات
  • خرید کتاب های حمل و نقل هوایی از آمازون
  • هاردکپی کتاب های متالورژی
  • خرید کتاب های دندانپزشکی از آمازون
  • دانلود منابع مرجع مهندسی مکانیک
  • دانلود منابع مرجع تبلیغات
  • کتب نرم افزار CAD زبان اصلی
  • منابع اورجینال ساختمان داده
  • خرید کتاب زبان های برنامه نویسی زبان اصلی
  • تمام حقوق مادی , معنوی , مطالب و طرح قالب برای این سایت محفوظ است - طراحی شده توسط پارس تمز
    ?>