• خرید کتاب از گوگل
  • چاپ کتاب PDF
  • خرید کتاب از آمازون
  • خرید کتاب زبان اصلی
  • دانلود کتاب خارجی
  • دانلود کتاب لاتین
  • خانه » خبری و خواندنی » اخبار گوناگون » صدام قبل از اعدام در گفت‌وگو با تحلیل‌گر ارشد شرکت سیا چه گفت؟

    صدام قبل از اعدام در گفت‌وگو با تحلیل‌گر ارشد شرکت سیا چه گفت؟

    جان نیکسون، تحلیلگر ارشدی که بخشی از پرونده صدام حسین را پیگیری می‌کرده هست، ناگفته‌هایی از روند بازجویی صدام را روایت کرده است.

    صدام قبل از اعدام در گفت‌وگو با تحلیل‌گر ارشد شرکت سیا چه گفت؟

    جان نیکسون، تحلیلگر ارشدی که بخشی از پرونده صدام حسین را پیگیری می کرده هست، ناگفته هایی از روند بازجویی صدام را روایت کرده است.

    آخرین حرف های صدام در روزهای قبل از اعدام

    درست ۱۱ سال پیش در ۹ دی ماه سال ۱۳۸۵ و در ساعت ۶:۰۷ به وقت محلی، صدام حسین به دار آویخته شد. صدام را درست در محلی دار زدند که خودش همان جا تعداد زیادی از شهروندان عراقی را شکنجه کرده بود. موفق الربیعی مدیر شرکت امنیت دولت جدید، اجرای اعدام را بر عهده داشت و آرزو کرد که صدام به جهنم واصل شود. صدام به واسطه آرام بخش های قوی، خونسرد بود و زیر لب اشهدش را خواند ولی قبل از آخر اشهدش اهرم را از زیر پایش کشیدند. او شروع به تقلا کرد ولی زیاد طول نکشید …

    عبارات مهم : نحوه برخورد – ایرانی ها

    اما صدام قبل از مرگش در گفت وگو با بازجوی خود جان نیکسون تحلیل گر ارشد شرکت سیا چه گفت؟

    نیکسون در این باره روایت می کند: «در حین اینکه به پرسش ها گوش می داد، خونسرد بود. توجهم به این جلب شد که چقدر سریع توانسته است خودش را با محیط اطراف و موقعیت تازه اش به عنوان زندانی وفق دهد. مثل کسی عمل می کرد که هر شنبه شب به آنجا می آید و این بخش منظمی از زندگی روزانه اش هست. لحظه ای متوجه شدم که پشت دست راستش یک تتوی قبیله ای دارد؛ بین انگشت های سبابه و میانی و تتوی دیگری زیر مچ دست راستش بود. دهانش همان گونه که در تصویر ها و فیلم ها دیده بودم، کج بود. صد در صد مطمئن شدم که خود صدام حسین است.

    صدام با صداقت به بسیاری از پرسش ها پاسخ داد. دست کم آنهایی را که خودش مایل بود جواب بدهد. او چیزی راجع به اینکه چطور از بغداد خارج شده است یا چه کسی به او کمک کرده بود به زبان نیاورد. گفت که متوجه نمی شود به چه دلیل این پرسش ها را از او می پرسم: «چرا راجع به سیاست از من پرسش نمی کنی؟خیلی چیزها می توانی از من یاد بگیری.» به او گفتم که درست است ولی اول از همه باید یکسری پرسش های مشخص بپرسم. طبیعتا من این طوری بازجویی نمی کنم.

    در یک موقعیت از صدام پرسیدم آیا حرفی جهت گفتن دارد؟ او گفت: «بله» و سپس از واکنش‌ خشن واحد نیروهای خاص با او هنگام دستگیری انتقاد کرد: «آیا این نحوه برخورد با مدیر جمهور یک کشور است؟اگر مدیر جمهور بوش در چنین موقعیتی بود و به دست عراقی ها اسیر شده است بود، فکر می کنید همین طور با او واکنش‌ می شد؟» با شک و دودلی به صدام نگاه کردم. اینجا مردی نشسته است که جهت کشتن مردمش دو بار فکر نمی کند. حالا از زخم ها و خراش هایی که برداشته شکایت دارد. در واقع درست بود؛ نیروهای خاص با او خوب واکنش‌ نکرده بودند. یادم می آید که شنیده بودم کسی به او مشت زده و گفته بود این هم جهت اتفاق ۱۱ سپتامبر!

    هفته ها بعد در جریان بازجویی از صدام از او پرسیدم آیا تا به حال از بدل استفاده کرده ای؟ خندید و گفت: «از کجا می دانید الان با یکی از آنها حرف نمی زنید؟ شاید من بدل او باشم و خود صدام جایی قایم شده است است.» سپس سرش را عقب برد و از ته دل خندید: «نه! فقط یک صدام حسین وجود دارد!»

    شروع کرد به نشان دادن جای چند زخم و جراحت. بعد دشداشه اش را بالا زد تا آسیبی را که به پای چپش وارد آمده بود، نشان دهد. زخم کهنه اش را دیدم و ناخودآگاه پرسیدم که این همان زخمی است که در اثر تیر خوردن در جریان تلاش جهت کشتن قاسم برداشته بود؟ با یک خرناس تایید کرد. این آخرین قسمت کارم جهت گرفتن تاییدیه بود. ما آدم مهم را دستگیر کرده بودیم. ما صدام حسین را گرفته بودیم.

    به او گفتم: «صدام! من در جریان هستم که زندگی خودت را صرف آن کردی تا جایگاهی در تاریخ پیدا کنی و نهایت تلاشت را به خرج دادی تا دوران زمامداری ات را با ساختن بناهای یادبود زنده نگه داری. چه احساسی داری هنگامی می بینی که همه این بناها نابود شده است اند؟» صدام تبسمی کرد. انگشت سبابه اش را نشان داد و گفت: «از تو می خواهم به حرف های من گوش کنی. من هرگز از کسی نخواستم مجسمه ای از من بسازد. اغلب اعضای شورای فرماندهی به من می گفتند که صدام، ما می خواهیم تصویر تو را جایی راه اندازی کنیم یا می خواهیم مجسمه ات را بسازیم. من چه کاره بودم که این دستور را لغو کنم؟»

    صدام در آخرهای عمرش آدمی مذهبی شده است بود. انگیزه های مذهبی اش هم از بعضی پیوندهای مخفیانه اش با القاعده نشات نمی گرفت. فکر می کنم تنها در غروب عمرش بود که مذهب به امری بسیار مهم در زندگی اش تبدیل شد. این تصمیم بسیار شخصی بود ولی هنگامی می خواست با بازجویی ما مخالفت کند به مذهب متوسل می شد. اغلب اوقات هنگامی روی موضوعاتی دست می گذاشتیم که نمی خواست راجع به ارزش صحبت کند، نگاهی به اطراف می انداخت و می گفت: «نگهبان کجاست؟ فکر می کنم وقت نماز است!»

    در یکی از جلسات وقتی که راجع به هیئت حاکمه کشور عزیزمان ایران پرسیدیم، صدام تلاش کرد مانند یک سیاستمدار برخورد کند. لحنی بزرگوارمنشانه به خود گرفت ولی نمی توانست نفرتش را از ایرانی ها پنهان کند. حرف زدن راجع به ایرانی ها او را پریشان می کرد: «ایرانی ها مردمانی غیر قابل اعتمادند. همه را دروغگو می دانند. ابتدا یک چیزی می گویند و بعد خلاف آن واکنش‌ می کنند. روحیه ایرانی این طوری هست. ایران به اسم اسلام همچنان به دنبال توسعه طلبی در دنیا عرب است. آنها فکر می کنند اگر زمانه اجازه می داد، رهبری آزادسازی قدس را بر عهده می گرفتند. آنها فکر می کنند که می توانند ملت عرب را رهبری کنند

    صدام ساعت ها راجع به کشور عزیزمان ایران حرف زد. کمتر موضوعی اینقدر او را به حرف می آورد. احساسش این بود که کشورش در طول جنگ، غیورانه عمل کرده و آزمون میان ارتش های دو کشور ثابت کرده که عراق، جنگ جویان قابل تری داشته است. صدام اصرار داشت که ایران مسئول خصومت ها بوده است.

    دسامبر ۲۰۰۶ بود و من مامور دیدن اعدام صدام در مقر سیا در لانگلی بودم. صدام زیاد وقت ها می گفت که از فوت واهمه ای ندارد و به نظر می رسید که با آخر کارش کنار آمده هست. به احتمال زیاد فوت برایش تسکین بود. او در زندان و با تحقیرهایی که در جریان محاکمه اش تحمل می کرد، کنار آمده بود. فکر می کردم اعدام صدام از تلویزیون پخش می شود ولی اعدام او در تاریکی شب، بعد از نیمه شب رخ داد؛ به گونه ای که یک بالگرد آمریکایی، صدام را از زندان برداشت و با انتقال به محلی دیگر او را تحویل دولت مالکی داد. صدام سپس از سوی تحویل گیرندگان فورا به زیرزمین ساختمان یک وزارتخانه برده شد. آنچه جهانیان فردای آن روز دیدند به عقیده من شوک آور بود. در ویدئویی که با گوشی ضبط شده است بود، صدام در حالی دیده می شد که بالای یک سکوی موقت برده شده است و ماموران اعدام پایین سکو ایستاده اند.

    * بخش هایی از این گزارش برگرفته از کتاب «بازجویی از صدام» به قلم جان نیکسون است.


    صدام قبل از اعدام در گفت‌وگو با تحلیل‌گر ارشد شرکت سیا چه گفت؟

    گردآوری: گروه خبر سیمرغ
    seemorgh.com/news
    منبع:isna.ir


    واژه های کلیدی: نحوه برخورد | ایرانی ها | ایرانی | زندگی | تصویر | ایران | انگشت | اعدام | نیکسون | برخورد

    اشتراک گذاری مطلب

  • کتاب زبان اصلی J.R.R
  • خرید کتاب های زبان اصلی مکانیک کوانتومی
  • کتاب های لینوکس اورجینال
  • دانلود فایل های زبان اصلی مالی و بازار سرمایه
  • کتاب های انتشارات اورجینال
  • کتب الگویابی در ساختمان داده زبان اصلی
  • منابع اورجینال اختراع
  • هاردکپی کتاب های طب اورژانس
  • منابع اورجینال فنگ شویی
  • خرید کتاب زبان اصلی طب اطفال
  • کتاب های بدون دسته بندی اورجینال
  • تمام حقوق مادی , معنوی , مطالب و طرح قالب برای این سایت محفوظ است - طراحی شده توسط پارس تمز
    ?>