• خرید کتاب از گوگل
  • چاپ کتاب PDF
  • خرید کتاب از آمازون
  • خرید کتاب زبان اصلی
  • دانلود کتاب خارجی
  • دانلود کتاب لاتین
  • خانه » خبری و خواندنی » نحوه شهادت شهید اقبالی از زبان همسرش ، علیخانی راوی اسطوره آسمان شد

    نحوه شهادت شهید اقبالی از زبان همسرش ، علیخانی راوی اسطوره آسمان شد

    احسان علیخانی در هجدهمین برنامه «ماه عسل» میزبان همسر شهید خلبان علی اقبالی بود.

    نحوه شهادت شهید اقبالی از زبان همسرش ، علیخانی راوی اسطوره آسمان شد

    به گزارش خبرنگار حوزه رادیو تلویزیون گروه فرهنگی گروه تحریریه سایت جوان؛ در هجدهمین برنامه ماه عسل، شب گذشته احسان علیخانی میزبان همسر شهید علی اقبالی بود و او بعد از پخش تیتراژ خاص شب های قدر با صدای ایمان قیاسی و میلاد بابایی با مهمان خود به گفتگو پرداخت.

    عبارات مهم : احسان علیخانی – عباس بابایی
    همسرش شهید اقبالی با اشاره به اینکه خودش اهل محلات است و شهید اقبالی اصالتا رودباری بود، از نحوه آشنایی خودش با همسرش گفت: آشنایی ما در یک مراسم ازدواج رقم خورد و بعد از دوسال به علت اینکه درس می‌خواندم قبول کردم به خواستگاریم بیاید. البته هر لحظه و همه جا در تحقیقاتی که خانواده من از او داشتد، همه از خوبی‌های او جهت ما می‌گفتند.

    علیخانی در ادامه گفت: من یک پرسش معروف دارم که سوژه خیلی از دوستان هست، اینکه چه اتفاقی افتاد و چه فکری کردید که به او بله گفتید؟

    همسر شهید اقبالی ادامه داد: ابتدا به خاطر شغل شهید تردید داشتم تا اینکه یکی از دوستان به صورت تصادفی فوت کردند من به این فکر کردم که فوت دست خداوند هست، بنابراین بعد از آشنایی و شناخت با توکل بر خدا جواب بله را به او دادم و ازدواج کردیم.
    همسر شهید در پاسخ به پرسش علیخانی اینکه راجع به تردید‌های خود با شهید صحبت کردید او پاسخ داد: در این مدت صحبتی با هم نداشتیم و رابط ما خاله من بود و او حرف هایم را به شهید می‌گفت؛ البته در مراسم خواستگاری به شهید اقبالی گفتم که دلواپس شغل شما هستم، ولی شما آنقدر حُسن و خوبی دارید که نمیتوان فقط به شغل شما فکر کنم.

    وی ادامه داد: او عاشق شغلش بود حتی در وقت نامزدی، شهید اقبالی جهت من عکسی با هواپیما فرستاد به این منظور که کارش خلبانی است و باید با این شرایط او را بپذیرم. بی نهایت پرواز را دوست داشت و جهت مدتی در دوره نامزدی جهت آموزش خلبانی به خارج از کشور سفر کردند و حتی در آن دوره هم کنار هم نبودیم.

    وی عنوان کرد: به خاطر جسارت، شجاعت، آگاهی و نبوغ شهید اقبالی من هم علاقمند به هواپیما شدم. اول من از هواپیما می‌ترسیدم، ولی شهید می‌گفت: از هواپیما به خدا نزدیک‌تر هستیم.
    همسر شهید اقبالی با اشاره به شروع جنگ کشور عزیزمان ایران و عراق گفت: ابتدای شروع وقت جنگ ما در پایتخت کشور عزیزمان ایران بودیم و شهید اقبالی با شروع جنگ از ما خداحافظی کرد و رفت. او خلبان آماده و آگاهی بود با این اطمینان که اتفاقی نمی‌افتد جهت عملیات رفت و گفت: عزیزم؛ من جهت چنین روزی تربیت شدم ناموس ما در خرمشهر دست بعثی هاست. من سکوت کردم و پسرم افشین که ۴ ساله بود و پدرش بسیار به هم وابسته بودند. علی به افشین نگاه می‌کرد و به من نگاه کرد و با اشاره به من و مادرم که آنجا بودیم گفت که او نمی‌تواند افشین و ما را بغل کند، تا این خداحافظی سخت نباشد و این آخرین دیدار من و افشین و علی با خانواده اش بود. من خیلی امیدوار بودم که جنگ خیلی سریع تمام می‌شود، ولی …

    وی از اعتقاد شهید اقبالی مبنی بر اینکه صدام نمی‌تواند غلطی در قبال کشور عزیزمان ایران انجام دهد، گفت و به آخرین عملیاتی که همسرش در آن حضور داشت ، اشاره کرد و توضیح داد: در روز عملیات، ۱۴۰ فروند جنگنده‌های ایرانی وارد خاک عراق شدند و عراق را بمباران کردند. صدام اصلا انتظار چنین قدرت و صحنه آرایی را نداشت. علی به عنوان لیدر حضور داشت و در این مدت ۵۰ پرواز جنگی بود، جالب این است که خلبان‌هایی که شاگرد او هم بودند و تعریف می‌کردند زمانی که سوار هواپیما می‌شدیم به هر حال ترسی داشتیم، ولی شهید اقبالی بسیار راحت ماژیک برداشته و روی بمب‌ها می‌نویسد «to sadam» جهت صدام و این بسیار باعث قوت قلب ما شد.

    در ادامه علیخانی از شهیدعباس بابایی به عنوان شاگرد شهید اقبالی یاد کرد؛ و همسر شهید اقبالی گفت: علی هر روز بعدازظهر بعد از پرواز‌ها با من تماس می‌گرفت، ولی در اول آبان هر چه منتظر ماندم تماسی گرفته نشد و به ناچار خودم با علی تماس گرفتم، ولی کسی جواب نمی‌داد و هیچکدام از نیرو‌ها پاسخگو نبودند تا این که یکی از آن‌ها جواب داد و گفت: در حال صرف شام هستند. من قبول نکردم گفتم امکان ندارد، چون قرار ما بود بعد از پرواز‌ها با هم صحبت کنیم و آنجا بود که فهمیدم اتفاقی افتاده هست.

    وی ادامه داد: هنگامی موتور هواپیمای شهیدعلی اقبالی آتش می‌گیرد در جایی بین کشور عزیزمان ایران و عراق بوده هست. او با چتر در جایی نزدیک به مرز کشور عزیزمان ایران فرود می‌آید.

    همسر شهید از نحوه شهادت سید علی اقبالی گفت: شهادت او خیلی فجیعانه بود و بیان آن جهت من به عنوان همسر که راجع به علاقه و عزیز‌ترین فرد زندگی اش هست، بسیار سخت خواهد بود. صدام از عملکرد علی آنچنان عصبانی بود که دست به کار‌های غیر انسانی زدند. او را به دو جیپ ارتشی می‌بندند و با سمت مخالف شهید را به دو نیم می‌کنند تصورش خیلی سخت است که به چه دلیل این کار را کردند به خاطر اینکه خلبانان شجاع بودند که با رشادت‌ها از خاک کشور عزیزمان ایران باعشق و عاقلانه دفاع کردند و هر چه از آن‌ها بگوییم کم است و ما به آن‌ها مدیونیم.

    وی ادامه داد: این ماجرا شبیه یک فیلم تخیلی هست، چون فیلمی که تخیل داشته باشد نمی‌توانیم تصور کنیم. ما سال‌ها منتظر بودیم تا نامه‌ای که نیروی هوایی به عنوان نامه اسارت به ما داد. من گفتم اگر شش ماه جنگ طول بکشد من علی را نبینم چکار کنم، ولی فکر نمی‌کردم ۲۲ سال باید منتظر بمانم تا پیکر شهید را جهت من بیاورند خیلی سخت است که به همه جا سر بزنید تا خبری از عزیزت داشته باشم. هر روز با یک امید از خواب بیدار می‌شدم، تا اینکه سال ۷۱ صلیب سرخ نامه‌ای را داد که اسامی تعدادی خلبان را نوشته بود که بنابر گفته دولت عراق در قبرستانی دفن شده است بودند، ما می‌دانستیم اسیر خلبان پر ارزش است و افتخار یک کشور این است اسرا این چنینی داشته باشد.

    وی راجع به ملاقات با شهید بابایی بیان کرد: شهید بابایی معاون فرمانده نیروی هوایی بودند زمانی که چنین نامه‌ای اعلام کردند ما جا‌های مختلفی مراجعه کردیم من به دفتر شهید بابایی رفتم بسیار مرد بزرگ و مهربانی بود زمانی که من دید بی اختیار اشک ریختن و قطرات اشک روی میز او دیده می شود و به من گفتند اگر علی بود اینجا جایگاه من نبود. بعد از ۲۲ سال در سوم مرداد ۸۱ پیکر شهید را آوردند. یک اتفاق خیلی جالب این بود که من هر لحظه میگم خداوند همه مسائل را کنار هم قرار می‌دهد، همسرم در پایگاه دزفول به خاطر بازی فوتبال دستش شکسته بود و عمل کرده بود، ولی به خاطر اینکه خوب نشده بود در دوران نامزدی در خارج از کشور دوباره عمل کرد و پلاتین گذاشته بود و قانون بود که پلاتین دربیاورد، ولی حمکت خداوند این بود که در دستش نیاورد تا نشانه‌ای جهت من باشد بعد از ۲۲ سال یک مقدار استخوان آوردند بدون پلاک چگونه می‌توانی باور کنی که این علی است حتی سر او را هم بریده بودند.

    همسر شهید از ارتباطات با خانواده و پیام‌های شهید در زندگی به آنان گفت و به داستانی اشاره کرد که قرار بود لباس هایش را به مردی دهد. آن مرد به سوی همسر شهید آمد و گفت، «سه شب است خواب شهید علی اقبالی را می‌بینم و به او میگوید که تو هر روز صبح همسرم را می‌بینی. به او بگو که من جایم راحت است و آرامش دارم.» این اتفاق ۱۵ سال بعد از رفتن شهید روی داد و خانواده هنوز هم چشم انتظار او بودند.

    در ادامه برنامه مهمانانی از مشهد که در عرصه تئاتر فعال بود در استودیو حضور پیدا کرد. این گروه، نمایشی را با عنوان شهیداقبالی و حضرت علی اکبر (ع) روی صحنه دارند.

    علیخانی در ادامه گفت: این نمایش به سختی محقق شد و مجوز صحنه گرفت در حالی که راجع به رشادت‌های شهدا بود و به سفارش جایی و کسی هم نبود و باید از این آثار حمایت شود.

    همسر شهید اقبالی در آخر گفت: از خانواده همسرم تقدیر می‌کنم که در کنارم پای گریه‌ها و دلتنگی‌های من و پسرم ایستادند. آرامش کشور عزیزمان ایران و ایرانی، نتیجه اشک‌ها و دلتنگی‌های خانواده شهداست.

    گزارش از الهام قبادی
    انتهای پیام/

    رونمایی از دو تیتراژ تازه «ماه عسل»

    واژه های کلیدی: احسان علیخانی | عباس بابایی | شهید بابایی | هواپیما | خانواده | خلبانی | ایرانی | هواپیما | علیخانی | خلبانان | پرواز

    اشتراک گذاری مطلب

  • کتاب زبان اصلی J.R.R
  • خرید کتاب زبان اصلی سیاست
  • خرید کتاب زبان اصلی نظریه گراف
  • خرید کتاب زبان اصلی بیوفیزیک
  • خرید کتاب زبان اصلی انسانشناسی تحول
  • خرید کتاب زبان اصلی فناوری اطلاعات سلامت
  • منابع اورجینال فیزیک پلاسما
  • کتاب های احتمال اورجینال
  • هاردکپی کتاب های سونا
  • دانلود منابع مرجع رادیو
  • دانلود منابع مرجع بوم شناسی
  • تمام حقوق مادی , معنوی , مطالب و طرح قالب برای این سایت محفوظ است - طراحی شده توسط پارس تمز
    ?>