اطلاعیه سایت
احسان علیخانی در هجدهمین برنامه «ماه عسل» میزبان همسر شهید خلبان علی اقبالی بود.
عبارات مهم : احسان علیخانی – عباس بابایی همسرش شهید اقبالی با اشاره به اینکه خودش اهل محلات است و شهید اقبالی اصالتا رودباری بود، از نحوه آشنایی خودش با همسرش گفت: آشنایی ما در یک مراسم ازدواج رقم خورد و بعد از دوسال به علت اینکه درس میخواندم قبول کردم به خواستگاریم بیاید. البته هر لحظه و همه جا در تحقیقاتی که خانواده من از او داشتد، همه از خوبیهای او جهت ما میگفتند.
علیخانی در ادامه گفت: من یک پرسش معروف دارم که سوژه خیلی از دوستان هست، اینکه چه اتفاقی افتاد و چه فکری کردید که به او بله گفتید؟
وی ادامه داد: او عاشق شغلش بود حتی در وقت نامزدی، شهید اقبالی جهت من عکسی با هواپیما فرستاد به این منظور که کارش خلبانی است و باید با این شرایط او را بپذیرم. بی نهایت پرواز را دوست داشت و جهت مدتی در دوره نامزدی جهت آموزش خلبانی به خارج از کشور سفر کردند و حتی در آن دوره هم کنار هم نبودیم.
وی از اعتقاد شهید اقبالی مبنی بر اینکه صدام نمیتواند غلطی در قبال کشور عزیزمان ایران انجام دهد، گفت و به آخرین عملیاتی که همسرش در آن حضور داشت ، اشاره کرد و توضیح داد: در روز عملیات، ۱۴۰ فروند جنگندههای ایرانی وارد خاک عراق شدند و عراق را بمباران کردند. صدام اصلا انتظار چنین قدرت و صحنه آرایی را نداشت. علی به عنوان لیدر حضور داشت و در این مدت ۵۰ پرواز جنگی بود، جالب این است که خلبانهایی که شاگرد او هم بودند و تعریف میکردند زمانی که سوار هواپیما میشدیم به هر حال ترسی داشتیم، ولی شهید اقبالی بسیار راحت ماژیک برداشته و روی بمبها مینویسد «to sadam» جهت صدام و این بسیار باعث قوت قلب ما شد.
در ادامه علیخانی از شهیدعباس بابایی به عنوان شاگرد شهید اقبالی یاد کرد؛ و همسر شهید اقبالی گفت: علی هر روز بعدازظهر بعد از پروازها با من تماس میگرفت، ولی در اول آبان هر چه منتظر ماندم تماسی گرفته نشد و به ناچار خودم با علی تماس گرفتم، ولی کسی جواب نمیداد و هیچکدام از نیروها پاسخگو نبودند تا این که یکی از آنها جواب داد و گفت: در حال صرف شام هستند. من قبول نکردم گفتم امکان ندارد، چون قرار ما بود بعد از پروازها با هم صحبت کنیم و آنجا بود که فهمیدم اتفاقی افتاده هست.
وی ادامه داد: هنگامی موتور هواپیمای شهیدعلی اقبالی آتش میگیرد در جایی بین کشور عزیزمان ایران و عراق بوده هست. او با چتر در جایی نزدیک به مرز کشور عزیزمان ایران فرود میآید.
همسر شهید از نحوه شهادت سید علی اقبالی گفت: شهادت او خیلی فجیعانه بود و بیان آن جهت من به عنوان همسر که راجع به علاقه و عزیزترین فرد زندگی اش هست، بسیار سخت خواهد بود. صدام از عملکرد علی آنچنان عصبانی بود که دست به کارهای غیر انسانی زدند. او را به دو جیپ ارتشی میبندند و با سمت مخالف شهید را به دو نیم میکنند تصورش خیلی سخت است که به چه دلیل این کار را کردند به خاطر اینکه خلبانان شجاع بودند که با رشادتها از خاک کشور عزیزمان ایران باعشق و عاقلانه دفاع کردند و هر چه از آنها بگوییم کم است و ما به آنها مدیونیم.
وی ادامه داد: این ماجرا شبیه یک فیلم تخیلی هست، چون فیلمی که تخیل داشته باشد نمیتوانیم تصور کنیم. ما سالها منتظر بودیم تا نامهای که نیروی هوایی به عنوان نامه اسارت به ما داد. من گفتم اگر شش ماه جنگ طول بکشد من علی را نبینم چکار کنم، ولی فکر نمیکردم ۲۲ سال باید منتظر بمانم تا پیکر شهید را جهت من بیاورند خیلی سخت است که به همه جا سر بزنید تا خبری از عزیزت داشته باشم. هر روز با یک امید از خواب بیدار میشدم، تا اینکه سال ۷۱ صلیب سرخ نامهای را داد که اسامی تعدادی خلبان را نوشته بود که بنابر گفته دولت عراق در قبرستانی دفن شده است بودند، ما میدانستیم اسیر خلبان پر ارزش است و افتخار یک کشور این است اسرا این چنینی داشته باشد.
وی راجع به ملاقات با شهید بابایی بیان کرد: شهید بابایی معاون فرمانده نیروی هوایی بودند زمانی که چنین نامهای اعلام کردند ما جاهای مختلفی مراجعه کردیم من به دفتر شهید بابایی رفتم بسیار مرد بزرگ و مهربانی بود زمانی که من دید بی اختیار اشک ریختن و قطرات اشک روی میز او دیده می شود و به من گفتند اگر علی بود اینجا جایگاه من نبود. بعد از ۲۲ سال در سوم مرداد ۸۱ پیکر شهید را آوردند. یک اتفاق خیلی جالب این بود که من هر لحظه میگم خداوند همه مسائل را کنار هم قرار میدهد، همسرم در پایگاه دزفول به خاطر بازی فوتبال دستش شکسته بود و عمل کرده بود، ولی به خاطر اینکه خوب نشده بود در دوران نامزدی در خارج از کشور دوباره عمل کرد و پلاتین گذاشته بود و قانون بود که پلاتین دربیاورد، ولی حمکت خداوند این بود که در دستش نیاورد تا نشانهای جهت من باشد بعد از ۲۲ سال یک مقدار استخوان آوردند بدون پلاک چگونه میتوانی باور کنی که این علی است حتی سر او را هم بریده بودند.
همسر شهید از ارتباطات با خانواده و پیامهای شهید در زندگی به آنان گفت و به داستانی اشاره کرد که قرار بود لباس هایش را به مردی دهد. آن مرد به سوی همسر شهید آمد و گفت، «سه شب است خواب شهید علی اقبالی را میبینم و به او میگوید که تو هر روز صبح همسرم را میبینی. به او بگو که من جایم راحت است و آرامش دارم.» این اتفاق ۱۵ سال بعد از رفتن شهید روی داد و خانواده هنوز هم چشم انتظار او بودند.
در ادامه برنامه مهمانانی از مشهد که در عرصه تئاتر فعال بود در استودیو حضور پیدا کرد. این گروه، نمایشی را با عنوان شهیداقبالی و حضرت علی اکبر (ع) روی صحنه دارند.
علیخانی در ادامه گفت: این نمایش به سختی محقق شد و مجوز صحنه گرفت در حالی که راجع به رشادتهای شهدا بود و به سفارش جایی و کسی هم نبود و باید از این آثار حمایت شود.
همسر شهید اقبالی در آخر گفت: از خانواده همسرم تقدیر میکنم که در کنارم پای گریهها و دلتنگیهای من و پسرم ایستادند. آرامش کشور عزیزمان ایران و ایرانی، نتیجه اشکها و دلتنگیهای خانواده شهداست.
رونمایی از دو تیتراژ تازه «ماه عسل»
واژه های کلیدی: احسان علیخانی | عباس بابایی | شهید بابایی | هواپیما | خانواده | خلبانی | ایرانی | هواپیما | علیخانی | خلبانان | پرواز