اطلاعیه سایت
حامد عسکری گفت: امروزه اینترنت علاوه بر دسترسیهای زیاد، این شائبه و احساس را بوجود آورده که خیلیها فکر کنند شاعرند.
به گزارش خبرنگار حوزه ادبیات گروه فرهنگی گروه تحریریه سایت جوان؛ حامد عسکری شاعر ۳۵ ساله اهل شهر بم کرمان است که تاکنون مجموعههایی از غزل، چهار پاره، رباعی و دوبیتی از او انتشار شده است و مورد استقبال خوانندگان قرار گرفته هست. این شاعر از جمله افرادی است که امسال حضوری متفاوت در جشنواره شعر فجر داشت؛ به چه دلیل که او جهت کمک به زلزله زدگان کرمانشاه تندیس سرو خود را به فروش گذاشت.
به همین بهانه و بهانههای متفاوت دیگر از جمله ارزیابی جشنواره شعر فجر و مقایسه شاعران گذشته با نسل تازه گفتگویی را با حامد عسکری شاعر کشورمان ترتیب دادیم که در ادامه میخوانید:
شما چند وقت پیش تندیس خود را جهت کمک به زلزله زدگان به فروش گذاشتید و به خاطر این کار در جشنواره شعر فجر هم تقدیر شدید. چطور شد که به این فکر افتادید؟
در ماههای اخیر من و شاعران دیگر به زلزله زدگان کرمانشاه کمک کردیم و به خاطر کاری که ما انجام دادیم، مسئولان جشنواره شعر فجر میخواستند با دعوت از ما به نوعی حمایت کنند. مهدی قزلی مدیر عامل بنیاد ادبیات داستانی به پاس این اقدام «تندیس جوانمردی سرو» را به من اهدا کرد و من میخواهم از شاعران درخواست کمک و همراهی زیاد جهت کمک به زلزلهزدگان داشته باشم.
اینترنت به خیلیها احساس شاعر بودن داده است ، شاعر خیلی داریم، ولی شعر نداریم!
من تندیس سرو جشنواره فجر را جهت کمک به زلزلهزدگان به فروش گذاشتهام و تا امروز حدود ۳۵ میلیون تومان جهت ساخت خانه دو امدادگر کرمانشاهی که بیخانمان شدهاند، جمع شده است هست. اوضاع مناطق زلزله زده کرمانشاه هنوز نابسامان و خراب است و من به شخصه این شرایط را درک کردهام، به چه دلیل که اهل شهر بم کرمان هستم و میفهمم بیخانمانی چقدر سخت است.
این بار از همکاران و همراهانم خواستهام تا با گفتن یا علی ۱۲ میلیون تومانی که کم داریم را جهت اتمام ساخت مسکن زلزله زدگان جمعآوری کنیم.
به بخش تخصصی جشنواره شعر فجر بپردازیم. به نظر شما ابتکار جشنواره شعر فجر در برگزاری محافل و اختتامیه جشنواره در شهرهای متفاوت کشور عزیزمان ایران قابل دفاع است؟
هر چقدر مركز زدایی و دوری از پایتخت زیاد شود، بهتر هست. نویسندگانی هستند همچون اسماعیل امینی و مهدی قزلی که شاید دیدن آنها جهت علاقمندان شهرستانی سخت باشد؛ در نظر بگیرید اگر قرار باشد یك دانشجو به پایتخت کشور عزیزمان ایران بیاید، جهت او هزینه بالایی دارد ولی حالا با این اتفاق شاعران هم فضا و جغرافیای جدیدی را تجربه كردند و هم بستری جهت تشویق زیاد شاعران و ادب دوستان شهرستانها فراهم می شود.
حتی شاعری ۱۹ ساله از انجمن شعر تبریز در اختتامیه جشنواره شعر فجر حضور پیدا می کند و با نگاهی به کیفیت جشنواره، تلاش میكند دیده شود و این اتفاق مباركی است.
حامد عسکری گفت: امروزه اینترنت علاوه بر دسترسیهای زیاد، این شائبه و احساس را بوجود آورده که خیلیها فکر کنند شاعرند.
یعنی موافق این اتفاق هستید؟
من با این تمركز زدایی خیلی موافقم و اگر ادامه داشته باشد و به جشنوارههای فیلم، تئاتر و موسیقی ما انتقال پیدا کند، خوب است و چه بهتر از این که یک اتفاق فرهنگی در سراسر كشور شهر به شهر برود.
امروزه ادبیات خیلی به چشم نمیآید، جهت بیرون رفتن از این جریان، بازگشت صورت های معروف به نقطه اوج و ماندگار شدن همچون شعرای قدیم در تاریخ ادبیات، چه پیشنهادی دارید؟
راهكاری پیشنهاد نمیكنم، چراکه اصلا راهكاری وجود ندارد. من اعتقاد دارم در شعر حرفهای مهم دنیا زده شده است هست، ولی در معنا و مفهوم فکر نمیكنم این اتفاق افتاده باشد. به عنوان نمونه در غزل ما باید ببینیم چیكار می توانیم بكنیم تا روی دست سعدی و حافظ بزنیم؛ در سپید شاید بشود یک كارهایی كرد. ضمن اینكه توجه به این عنوان مهم است که بشر به سمت هنر مینی مال، هنر كپسولی و هنر كوتاه و گذر میرود.
درحال حاضر فضای شعر کشور چگونه است؟
من معتقد نیستم فضای شعر کشور را رخوت و سستی گرفته هست، چون جلسات شعر در جشنوارهها، کانونها، فرهنگسراها و محافل دیگر برپا میشود و تعداد آنها کم نیست. حالا اگر رخوت را به این معنی تلقی کنیم که در جریان شعر اتفاق خاصی نمیافتد و پویایی در شعر وجود ندارد، با اغماض و چشمپوشی میتوانیم بپذیریم. از گفتن این جمله خیلی میترسم، ولی اصلا این دوران، دوران شعر نیست؛ نه اینکه دوران شعر و شاعری به آخر رسیده باشد، ولی امروزه فضای مجازی علاوه بر دسترسیهای زیاد، این شائبه و احساس را بوجود آورده که خیلیها فکر کنند شاعرند و میتوانند بنویسند؛ این موارد را در بیوگرافیها که در بالای صفحات مجازی خود دارند، میتوانید مشاهده کنید.
یعنی معتقدید اینترنت باعث ظهور شاعرنما شده است است؟
افرادی که میخواهند به جریان شعر نزدیک شوند، تنها راه را همین اینترنت میدانند که فضایی دست یافتنی است و با به اشتراک گذاشتن مطالبشان فکر میکنند که شعر یعنی همین کلمات. در صورتی که شعر در دنیای واقعی یک اتفاق دیگر و حقیقتی متفاوت دارد؛ امروزه دوران شعر کمرنگ شده است هست. شما کافی است فقط در حساب بانکیتان ۳ میلیون تومان پول داشته باشید، آنوقت است که میتوانید هر نوشتهای را که خواستید چاپ و انتشار کنید.
تاریخ قضاوت خواهد کرد با نوشتهها و گفتههایمان که تا چه اندازه و تا چه وقت در اذهان و گفتههای مردم خواهیم ماند. شاید امروز من صدهزار لایک در اینستاگرام داشته باشم و شاید کتابم جهت چندمین بار تجدید چاپ شود، ولی قطعا نمیشود گفت ۵۰ سال دیگر نام و یادی از من باشد یا نه. این اتفاقات را باید به آن وقت داد تا جایگاه خود را پیدا کند؛ شما الان اگر جایی خبری بخوانید که تعدادی از شعرا به تبریز آمدهاند، فقط یک خبر خواندید که وقت انقضا دارد و اگر ۲۰ سال دیگر این اتفاق را جایی بخوانیم، یک مطلب تاریخی خواندید. ادبیات نیز همینطور هست؛ یعنی بادی بگذرد، پالایش شود، انسانها آن را بیان کنند تا آنوقت ببینیم تأثیرگذاریاش در مرور وقت در حوزه اندیشه تا چه میزان بوده هست. شاید چیزهایی که الان دیده نمیشود بعدا دیده شود یا برعکس.
منظورتان این است که اگر پول داشته باشید می توانید شاعر باشید؟
ما شاعر خیلی داریم، ولی شعر نداریم شعر تولید نمیشود. چون افراد جوانتر و تازه کارها خیلی وقت نمیگذارند؛ زمانی هم که هستند و در محافل حضور دارند، آن محتوا را ندارند یا اینترنت را در اختیار ندارند که دیده شوند. خود من شخصا در اینترنت شعر انتشار نمیکنم، چون اعتقاد من این است که جای شعر در فضای مجازی نیست. هنگامی شاعری به سطحی از موفقیت می رسد، یعنی جهت محتوای شعرش وقت گذاشته هست. خود من از خواب، خوراک و در کل زندگی زده ام تا توانستهام شعر خوبی سرایش کنم. یعنی جهت تولید یک اثر سرمایه و هزینه صرف کردهام. میتوانستم این سرمایه و هزینه را به امور و کارهای دیگرم بپردازم، ولی این را صرف فرهنگ و ادبیات کردهام.
اینترنت به خیلیها احساس شاعر بودن داده است ، شاعر خیلی داریم، ولی شعر نداریم!
پس مخاطب من باید هزینه کند تا به محتوا و مطالب کتاب برسد و باید شعر و نوشتهها را در کتابها جستجو کرد و آن کتاب را خرید. همین مبلغ اندکی که شاید قیمت یک سوم بسته اینترنتی گوشی را داشته باشد. شعر جهت خلوت، وقت سلوک و عرفان آدمی هست؛ هنگامی که شما از دنیا بریدی و قرار است حالت را خوب کنی، باید کتاب بخری؛ این ها را نگفتم که بگویم هزینه بدهید یا پول خرج کنید. شعرا در دریافت حق تألیف به شدت مظلوم هستند؛ یعنی یک کتاب ۸۰ صفحهای غزل حدود ۳ میلیون تومان جهت شاعر صرف دارد. این حقالتألیف از کاغذ و قلم گرفته تا وقت و زمان، زندگیات و احساست، در برابر این پول واقعا نمیصرفد.
اصلا مگر میشود با شعر گذران زندگی کرد؟
حتما شاعر باید جهت گذران زندگی کار ثابتی غیر از شاعری داشته باشد. ارتزاق از شعر خودش حالت غریبی دارد، یعنی تو نمیتوانی زندگیات را با شعر بگذرانی. اینجا مانند اروپا و کشورهای غربی نیست که قانون کپی رایت، حقالتعریف معقول و امکانات وجود داشته باشد؛ اینها را نگفتم که به شرایط فعلی اعتراض کنم؛ سیستم بی عیبی نیست به چه دلیل که با این شرایط هم میشود کار کرد، ولی علت نمیشود که شما بخواهید از راه شعر نان دربیاورید. این جهت شاعر بهتر است که از راه شعر روزی نخورد، چون شعر حالت خلوت درونی آدم است و نمی توان از آن پول درآورد.
شعرا حساسیتشان از مردم عادی زیاد و قویتر است و نمیشود شاعری را مجبور کرد جهت عنوان خاصی بنویسد که در نتیجه کار خوبی هم در نمیآید؛ ولی شاعر اگر دغدغه شخصی و وجودیاش این مباحث باشد، نمیشود جلوی تولیدش را گرفت. شما نمیتوانید به من اعتراض کنید که به چه دلیل راجع به یمن شعر سرودی؛ احساسات من جهت کودک یمنی در آن وقت غلیان پیدا کرده و سرودهام. همانطور که نمیتوانید محکومم کنید که به چه دلیل جهت فلان عنوان شعر نگفتهای.
دلیل این اجبار به ضعف مدیریتی برمی گردد یا علت دیگری دارد؟
جامعه ما چیزی را به غلط جا انداخته و آن این است که مدیریت فرهنگی کار سادهای هست، ولی مدیریت فرهنگی در جامعه ما امری تخصصی هست؛ مثل مدیریت یک پالایشگاه شما باید متخصص باشید تا بتوانید سمت و سوی خوبی به فرهنگ جامعه تحت مدیریتتان بدهید.
حامد عسکری گفت: امروزه اینترنت علاوه بر دسترسیهای زیاد، این شائبه و احساس را بوجود آورده که خیلیها فکر کنند شاعرند.
عدهای از مدیران فرهنگی ما مصداق آشپزی هستند که همه وسایل و مواد غذایی را در اختیار دارند، ولی در ترکیب این ها، نحوه بارگذاری و ادویه زدن به این غذا عاجز و ناتواناند و توقع دارند که نه غذا ته بگیرد نه بد مزه شود و در انتها همه بگویند که چه غذای خوش عطر و خوش مزهای. زبان مشترکی بین مدیران فرهنگی و هنرمندان وجود ندارد. یعنی اصلا همدیگر را نمیشناسیم و نمی فهمیم. به تعداد انگشتان دست هستند مدیرانی که در یک مجموعه فرهنگی به صورت های معروف اعتماد داشته و کار را به خوبی جلو بردهاند.
اصلا مطرح شدن در ادبیات خیلی چیز مهمی نیست و هر چقدر دنبال شهرت در آن باشیم، مثل ماهی از دستمان لیز میخورد. شاعر هر چقدر در خلوت خود سلوک کند، زیاد به آنچه میخواهد میرسد؛ مانند ریگ یا سنگ و شنی که در دهان صدفی میافتد و هیچکس سراغش را نمیگیرد؛ سالها که گذشت، هنگامی صدف را باز کنید یک مروارید میبینید. شعر هم همین هست، سلوک میخواهد، کتاب خواندن میخواهد. من از همه خواهش میکنم که به دنیای ادبیات ورود کنند و کتاب بخوانند؛ این باعث میشود که یا شاعر یا ادیب خوبی شوند یا پدر یا مادری خوب که اگر شاعر هم نشدند، قطعا والدین خوبی میشوند. در آن صورت است که فرزندانی آگاه را تحویل جامعه خواهند داد و قطعا ادبیات در زندگی راهگشاست.
به عنوان آخرین سوال، جهت نمایشگاه کتاب چه کتابی جهت رونمایی دارید؟
برای نمایشگاه کتاب اردیبهشت ماه مجموعه باعشق «زمان قاجاری» جهت انتشار دارم که حالت روایت گونه دارد. همچنین «به نام پریدخت» که در کنار ۴ کتاب قبلیام حال و هوایی مثل «ترنج و بلوچ»، «خانمی که شما باشید»، «پریشب» و «سرمهای» دارد.
اینترنت به خیلیها احساس شاعر بودن داده است ، شاعر خیلی داریم، ولی شعر نداریم!
انتهای خبر /
نظر حامد عسکری راجع به فضای مجازی، شاعری و مدیریت فرهنگی
واژه های کلیدی: جشنواره | اینترنت | اینترنتی | جشنواره | زندگی | زلزله | شعر | جشنواره فجر