اطلاعیه سایت
یک نمایشنامه نویس تئاتر از ارائه مجوز به نمایشنامه های غربی و استقبال نکردن از نمایشنامه های داخلی انتقاد کرد.
به گزارش خبرنگار حوزه تئاتر گروه فرهنگی گروه تحریریه سایت؛ نام ایرج افشاری اصل در حوزه نمایشنامهنویسی به عنوان یکی از ستونهای مهم این حوزه همواره مورد توجه بوده هست، نویسنده، مدرس و کارگردان ۵۱ ساله تئاتری که سالهاست در حوزه دفاع مقدس و مفاهیم ارزشی این حوزه قلم به دست گرفته است.
در این رابطه با او به گفتگو نشستهایم که در ادامه آن را میخوانید.
بعد از این همه سال فعالیت در عرصه تئاتر کشور، حال و هوای این روزهای تئاتر را در چه وضعیتی میبینید؟
جهت نمایشنامههای غربی به آسانی مجوز میدهند ، برخی تلاش در سیاهنمایی دارند
من نوشتن را از دهه شصت شروع کردم و با تحصیلات دانشگاهی ادامه دادم، از همان اوایل سال ۵۷ و با شکلگیری جریان نمایشنامهنویسی دفاعمقدس در بطن این حوزه بودهام، کارهای پژوهشی بسیاری انجام دادم و این روزها با عنوان کارشناس و مدیر مرکز هنرهای نمایشی دفاعمقدس انجام وظیفه میکنم.
در خصوص روند تئاتر دفاع مقدس در این سالها میتوان با رویکردی دوگانه، از یکسو پیشرفتها و جریانهای مثبت را دید و از طرفی به سراغ نقصانها و آسیبهای این حوزه رفت.
در رویکرد مثبت باید گفت: امروزه جریان دفاعمقدس در حال تبدیل شدن به جریانی ملی هست، ریزشهای خود را داشته و با توجه به اینکه امروزه دیگر ( خوشبختانه یا بدبختانه ) خبری از حمایتهای هنگفت گذشته نیست، افراد باقی مانده که در این وادی قلم میزنند به واقع دلی کار میکنند.
مقایسه کارهای امروزی با نمایشهای سیسال گذشته، به خوبی حکایت از رشد کمی و فنی چنین نمایشهایی دارد، آثار امثال ایوب آقاخانی و حمیدرضا آذرنگ به شدت مورد استقبال تماشاچیان حتی غیر تئاتری ها قرار گرفته است.
یک نمایشنامه نویس تئاتر از ارائه مجوز به نمایشنامه های غربی و استقبال نکردن از نمایشنامه های داخلی انتقاد کرد.
به نظر می رسد امروزه تنها چند صورت در این عرصه باقی ماندهاند و گرایشها زیاد به سمت کارهای غربی و فضاهای غیر بومی رفته هست؛ نظر شما چیست؟
عبارات مهم : نمایشنامه – هنرمند
این مسائل به همان نقصانهایی که گفتم باز میگردد، مشکلی که البته به کل تئاتر کشور مربوط هست. در حوزه دفاع مقدس آسیب و مشکلی حاد پیش رو نیست، موارد مطرح شده است گذرا هستند و حکم موجهایی را دارند که رد خواهند شد از این رو من آینده را روشن میبینم.
در دورههای مختلف، روزگاری نمایشنامهنویسها و در دورهای کارگردانها هدایتگر فروش نمایشها بودهاند و امروزه چهرهها گیشهِ طیف گسترده سالنهای شخصی تئاتر را تضمین میکنند، از این رو یک کارگردان نخستین برنامهریزیاش روی حضور صورت هست. ولی این اتفاق همانطور که گفتم دورهای گذرا است که نتیجه آن به نفع تئاتر ماست، در حالت کلی چنین آزمون و خطاهایی به نفع تئاتر و بدنه آن است و راه را هموار میکند.
به مرور و در آینده از هر کدام از این موارد یک سری پارامتر و مولفههایی بوجود آمده و باقی خواهد ماند که می توان روی آنها حساب باز کرد. این تجربیات مدلی را طراحی میکند که خواه ناخواه جا افتاده و مشتاقان این حوزه را مجبور به استفاده از این تجربیات میکند. به علاوه اینکه در عصر حاضر ما با نسلی تازه مواجه هستیم که اکثرا در این زمینه تحصیل کردهاند بعد دانش هم به این موارد اضافه خواهد شد.
به نظر شما به چه دلیل امروزه گرایش به نمایش نامههای غربی زیاد شده است است؟
نمایش نامه نوشتن سختترین گونه ادبی هست، خیلی از داستاننویسهایِ شاخص حوزه ادبیات ما در عرصه نمایشنامهنویسی موفقیت، درخشش و مقبولیت رمانهایشان را پیدا نکردند، به علاوه اینکه نویسندهها حداقل دستمزد را دریافت میکنند، از این رو طبیعی است که کمتر کسی به سمت این موضوعها برود.
جهت نمایشنامههای غربی به آسانی مجوز میدهند ، برخی تلاش در سیاهنمایی دارند
نویسندهها کمترینترین دستمزد را دریافت میکنند
فردی مثل اکبر رادی ( امروزه واقعا جایش خالی است) با حدود ۲۵ نمایشنامه نزدیک نیم قرن عمرش را در این راه گذاشت، آیا از لحاظ مالی آنقدر تامین بود؟ هنگامی یک کارگردان میتواند به آسانی نمایشنامه را از بیرون گزینش کند و از لحاظ نظارتی هم خیلی راحتتر از نمایش نامه های ایرانی مجوز بگیرد، طبیعی است که گرایش به سمت دیگری نداشته باشد.
مجوز گرفتن جهت کارهای غربی سادهتر از کارهای نمایشنامهنویسان ایرانی است؟
بله، در مورد نمایشنامههای خارجی چون میگویند شما میخواهید یک مدل غربی را روی صحنه ببرید بعد مشکلی ندارد، ولی در مورد نمایشنامههای داخلی، نویسنده هر چقدر تلاش کند جهانِ خود را بسازد، باز هم ما به ازایِ آن در زندگی بیرونی ما نمودی پیدا میکند، بعد با مخالفتهای بیشتری روبرو میشود.
یک نمایشنامه نویس تئاتر از ارائه مجوز به نمایشنامه های غربی و استقبال نکردن از نمایشنامه های داخلی انتقاد کرد.
مسئله ما زیربنایی است و باید آستانه نقد پذیری را بالا ببریم از آنجایی که درمان هر دردی کشف علت آن هست، تا مساله مطرح نشود حل نخواهد شد. امروزه زیاد با پاک کردن صورت مساله به سمتی میروند که اصلا عنوان مطرح نشود و از آن تابو میسازد، غافل از اینکه تا خود پدیده را نشان ندهی، نمیدانی مسئله کجاست.
این در حالی است که نخستین قدم در فرهنگسازی این است که پله پله راه را با تمام خوبی ها و بدی ها،نقصان و نقاط قوتش، آسیبها و توانمندیهایش نشان بدهی، هنگامی این موارد کنار هم نشان داده شود قطعا فرهنگ رشد پیدا میکند.
تئاتر هم قالبی از همین فرهنگ هست؛ تئاتر به خاطر زنده و بی واسطه بودنش نسبت به رسانههای دیگر تاثیرگذارتر هست. منتهی همه ما دچار روزمرگی شده و رمق این مسائل را نداریم، در واقع خودمان را درگیر نمیکنیم، هنگامی نمایشی را جهت اجرا گزینش می کنند که ارتباطی به جامعه ما ندارد راحت مجوز میگیرد، اشتیاقها به سمت نمایش نامههای غربی زیاد می شود از این رو متنی را گزینش میکنند که میدانند هم به آسانی مجوز میگیرد و هم فروش خود را خواهد داشت. در نتیجه امروزه اکثر کارها طنز و سرگرمی و زیاد جنبه کمدی و خنده پیدا کرده است.
شما ببینید در سال گذشته نمایش هملت چند بار به شکلهای متفاوت به صحنه رفت؛ این در حالی است که نمایشنامههای فردی مثل علیرضا نادری چندین سال است که به صحنه نرفته، چون ایرانی است.
جهت نمایشنامههای غربی به آسانی مجوز میدهند ، برخی تلاش در سیاهنمایی دارند
ذائقه مردم در این سال ها عوض کردن کرده است؟
به راستی ذائقه را چه کسی میسازد؟ ذائقه را رسانه و هنرمند می سازد، ذهنِ مخاطب را این سوژهها میسازد؛ کارهای آبکی که فاقد هرگونه عمق و اکثرا شبیه به هم، تهی از فکر و اندیشه و خِرد شدهاند و در این بین ذهنِ ساخته شده است به دنبال خوراکی که شبیه آن باشد میرود و به جز این، شکل دیگری نمیتواند فکر کند در حالی که تئاتر، هنر اندیشه و هنر خِرد است.
مساله مهم در ذائقه سازی تفکر هست؛ فکر کردن سخت و با زحمت و ریاضت همراه هست، در برابر خندیدن، تمسخر و به دیگری خندیدن خیلی راحت هست، متاسفانه ما این سختی را قبول نمی کنیم و دوست داریم موفقیتی را راحت الحلقوم به دست بیاوریم و خودمان را زیاد درگیر نکنیم.
در این وقت بحث فرهنگ پیش میآید، فرهنگ نهادینه است و تک تک مردم و در عین حال تمام آحاد را شامل می شود، اینکه چطور با یک پدیده برخورد و فکر کنیم و چگونه موضع بگیریم؟ تک تک این موارد فرهنگ را میسازد، کشف و شهودی است که باید به ذهن، به جان و به تک تک سلولهای بدنِ خودِ فرد برسد ولی امروزه ذهن ما از خود بیخود شده است هست، هیپنوتیزم وار به سمت دیگری حرکت میکند، انگار دیگری جهت من تصمیم میگیرد.
چه راهکاری جهت حل این مسائل دارید؟
راه سخت هست، صورت های معروف هم حوصله این مسائل را ندارند، مایل هستند کارهای روزمرهای که جوابش را بعد داده و درگیرشان نمیکند را انجام دهند،نگاههای ما فردی شده است و به جمع فکر نمیکنیم، تلاش میکنیم تا گلیم خودمان را از آب بیرون بکشیم و خیلی به دیگری فکر نمی کنیم. به خودمان، به تعهد و رسالتمان و اینکه هنرمند در قبال جامعه چه مسئولیتی دارد هم فکر نمی کنیم از این رو یکی از مسائل ما نگاههای فردی و انفرادی ماست.
همه این موارد در کنار هم فرهنگ را شکل میدهد؛ باید از خودمان شروع کنیم، باید جهت نسلهای بعدی ما انقدر فرهنگسازی شود تا این مباحث برایش آشنا باشد و خوراک داشته باشد تا شخصیتش ساخته شود، حالا خودش می تواند تشخیص بدهد چه کاری را ببیند و از چه کاری استقبال نکند. در این میان اگر هنرمند ببیند که دیگر مخاطبش یک ظاهر خوراک خاصی را نمیخواهد، مجبور میشود به سمتی دیگر برود. امروزه هنگامی میبیند که استقبال است و راحت ترین کار همین کارهایی است که در معرض دید مردم می گذارد بعد او هم استقبال می کند.
مشکل دیگر روزمرگی هست؛ روزمرگی آنقدر ما را از خودمان بیگانه کرده که وقت فکر کردن به خودمان را نمی دهد، بخشی از زندگی ما کار و بخشی فراغت هست، کار، معیشت ما را تامین و فراغت جهت ما تامین هویت میکند؛ شما هنگامی وقت فراغت داری به تامین هویتت فکر میکنی ولی متاسفانه امروزه هنرمند دنبال معیشت و درگیر کار هست، در حقیقت فرصتی جهت فکر کردن به هویتش ندارد. موضوعی که بازتاب آن در بسیاری از آثار به وضوح پیداست، کارهایی عاری از هویت و صرف خنده، طنز و صرفا سرگرمی.
البته این عنوان فی نفسه بد نیست، البته که ( طبق گفته آلفرد هیچکاک ) اثر باید در قدم اول مخاطب را سرگرم کند و تو بعد از سرگرم کردن به او خوراک تفکر و اندیشه بدهی ولی این قدم اول است و متاسفانه ما در قدم اول ماندهایم.
فکر می کنید با این روند آینده تئاتر به کدام سمت خواهد رفت؟
من به واسطه شغل معلمی بانسل تازه ارتباط خوبی دارم، میبینم که نسل تازه باهوش، با ذکاوت و با فضیلت تر از ماست،موضوعی که امیدوار کننده هست، شما ببینید سینما همه جای دنیا را تسخیر کرده هست. در جشنوارههای متفاوت جهانی ( از مهمترینشان گرفته تا درجه چندم ) چند فیلم ایرانی میدرخشند، امروزه در سینمای دنیا، مدلی ساخته شده است که مارک ایرانی خورده است و به خوبی نشان دهنده سینمای ما است و در اقصی نقاط دنیا فیلم های ایرانی می درخشند ولی متاسفانه در تئاتر این اتفاق نیفتاده هست.
سینما در کشور ما با چند سال فاصله با غرب شروع شد، در برابر تئاتر با تاریخچه سه هزار ساله در غرب نهایتا حدود ۱۲۰ سال در کشور ما قدمت دارد ما باید با مطالعه تاریخ سینما مطالعه کنیم و ببینیم چه راهی رفتند و به دنبال نسخه کپی آن جهت تئاتر باشیم.
البته در حوزه تئاتر در گذشته به صورت پراکنده کارهایی صورت گرفت؛ از جمله سعید خاکسار که در دهه ۶۰ نمایشی را به خارج از کشور برد و اتفاقا مورد تشویق واقع شد، همچنین سعدی افشار،اما این اتفاقات مداوم نبود، جرقههایی بودند که درخشیدند و تمام شدند، ولی در سینما استمرار داشت و جای خودش را پیدا کرد.
امروزه بسیاری از نمایش نامه نویسان این عرصه معتقدند که مفاهیم دفاع مقدس جهت جذب مخاطب زیاد باید عوض کردن کند و از شکل دهه شصت فاصله بگبرد، نظر شما چیست؟
جنگ جهانی دوم حدود ۱۹۴۶ تمام شد ولی امروزه بعد از هفتاد هشتاد سال هنوز برایش فیلم میسازند و اتفاقا هم موفق هست، چرا؟ چون با زندگی امروز آنها ارتباط دارد، اینطور نیست که صرفا مستندوار مطرح شود. اگر ما به این سمت برویم که جنگ چه ارتباطی با زندگی امروز ما دارد ما هم موفق خواهیم شد.
نگاه ابتدایی به جنگ کارهای تهیجی بود و کارکردی تبلیغی داشت، نگاهی که در دوره دفاع مقدس بود و حتما هم باید انجام می گرفت تا شور و هیجان بیاورد و اگر غیر این بود ما امروز باید کل مملکت را تحویل داده بودیم.
اگر این نگاه فروکش کند نگاههای انسانی بیرون میآید، باید ببینیم جنگ چه ارزشهای انسانی دارد و دوباره در موردش آثاری تولید کنیم.
نقد خوب است ولی نقدی که توام با تحلیل باشد
برخیها با کملطفی تلاش در سیاه نمایی دارند، نقد خوب است ولی نقدی که توام با تحلیل باشد، تحلیل، ریشهها را پیدا میکند، در میان بسیاری این طور جا افتاده که نقد فقط کوبیدن و گفتن نقاط ضعف و آسیب است در حالی که اگر ضعفی را نشان میدهیم باید تحلیلش کنیم، ما نمیگوییم که در این ۸ ساله همه حرکت ها درست بوده هست، بله آسیبهایی داشتهایم ولی اگر ریشهای نگاه کنیم راه حلش هم پیدا خواهد شد.
از دل این موارد فرهنگی ساخته شده است که به درد زمانه ما میخورد ما از همدلی و وحدت خیلی غافل شده است ایم و فکر میکردیم دفاع مقدس یعنی گلوله، مین و کاتیوشا؛ در حالی که قطعا یک رزمنده تمام ساعات را که تفنگ در دست نداشته، قطعا زندگی شخصی و لحظات فردی داشته که کمتر به آن پرداخت شده است هست، باید ببینیم این افراد در چه جایگاهی بودهاند که با ایثار و رشادتهای غیرقابل بیانشان این طور درخشیدند. این نگاههای انسانی، ایثار و فداکاری امروزه هم پرمخاطب خواهد بود.
اگر به ابعاد متفاوت معنوی و زندگی این انسانهای بزرگ و اسطوره توجه شود تئاتر دفاع مقدس از تماشاچی محدود بیرون آمده و با آن همزاد پنداری میشود، همدردی، همدلی و تجمیع این ها است که کمک میکند حتی با کارهای خارجی مسابقه کنیم. باید از حرف زدنهای زیادی که بینتیجه مانده دست بکشیم، این مباحث تا عملی نشود نتیجه نخواهد داد.
انتهای پیام/
واژه های کلیدی: نمایشنامه | هنرمند | ایرانی | نمایش | فرهنگ | زندگی | تئاتر | تئاتر