• خرید کتاب از گوگل
  • چاپ کتاب PDF
  • خرید کتاب از آمازون
  • خرید کتاب زبان اصلی
  • دانلود کتاب خارجی
  • دانلود کتاب لاتین
  • خانه » خبری و خواندنی » شرح و تفسير حکمت ۲۷۰ نهج البلاغه

    شرح و تفسير حکمت ۲۷۰ نهج البلاغه

    شرح و تفسیر حکمت ۲۷۰ نهج البلاغه با عنوان آینده زيورآلات كعبه را در اینجا بخوانید.

    شرح و تفسير حکمت 270 نهج البلاغه

    به گزارش خبرنگارحوزه قرآن و عترت گروه فرهنگی گروه تحریریه سایت جوان؛نهج البلاغه با مرور قرن‌ها نه تنها تازگی و جذابیت خویش را حفظ کرده که فزون‌تر ساخته است و این اعجاز نیست مگر به باعث شاخصه هایی که در شکل و محتوا هست. این امتیاز را جز در مورد قرآن نمی توان یافت که در کلام امام علی(ع) راجع به قرآن آمده است: « ظاهره انیق و باطنه عمیق، لاتفنی عجائبه و لاتنقضی غرائبه » قرآن کتابی است که ظاهری قشنگ و باطنی عمیق دارد، نه شگفتی های آن آخر می‎پذیرد و نه رازها آن منقضی می‎شود. در سخن مشابهی نیز آمده است : «لاتحصی عجائبه و لاتبلی غرائبه» نه شگفتی های آن را می‎توان شمرد و نه رازها آن دستخوش کهنگی می‎شود و از بین می‎رود.

    سخنان امام علی(ع) در فاصله قرن اول تا سوم در کتب تاریخ و حدیث به صورت پراکنده وجود داشت. سید رضی در آخرهای قرن سوم به گردآوری نهج البلاغه پرداخت و اکنون بیش از هزار سال از عمر این کتاب شریف می‎گذرد. هر چند پیش از وی نیز افراد دیگری در گردآوری سخنان امام علی (ع) تلاش‌هایی به عمل آوردند، ولی کار سید رضی به خاطر شاخصه هایی که داشت درخشید و ماندگار شد، چون سید رضی دست به گزینش زده بود.

    امام علی علیه السلام فرمودند :اوَرُوِيَ أَنَّهُ ذُكِرَ عِنْدَ عُمَرَ بْنِ الْخَطَّابِ فِي أَيَّامِهِ حَلْيُ الْكَعْبَةِ وَكَثْرَتُهُ فَقَالَ قَوْمٌ لَوْ أَخَذْتَهُ فَجَهَّزْتَ بِهِ جُيُوشَ الْمُسْلِمِينَ كَانَ أَعْظَمَ لِلاَْجْرِ وَمَا تَصْنَعُ الْكَعْبَةُ بِالْحَلْيِ فَهَمَّ عُمَرُ بِذَلِکَ وَسَأَلَ عَنْهُ أَمِيرَالْمُوْمِنِينَ علیه السلام إنَّ الْقُرْآنَ أُنْزِلَ عَلَى النَّبِيِّ صلی الله علیه و آله، وَالاَْمْوَالُ أَرْبَعَةٌ: أَمْوَالُ الْمُسْلِمِينَ فَقَسَّمَهَا بَيْنَ الْوَرَثَةِ فِي الْفَرَائِضِ؛ وَالْفَيْءُ فَقَسَّمَهُ عَلَى مُسْتَحِقِّيهِ؛ وَالْخُمْسُ فَوَضَعَهُ اللّهُ حَيْثُ وَضَعَهُ؛ والصَّدَقَاتُ فَجَعَلَهَا اللّهُ حَيْثُ جَعَلَهَا. وَكَانَ حَلْيُ الْكَعْبَةِ فِيهَا يَوْمَئِذٍ، فَتَرَكَهُ اللّهُ عَلَى حَالِهِ، وَلَمْ يَتْرُكْهُ نِسْيَاناً، وَلَمْ يَخْفَ عَلَيْه مَكاناً، فَأَقِرَّهُ حَيْثُ أَقَرَّهُ اللّهُ وَرَسُولُهُ.فَقَالَ لَهُ عُمَرُ لَوْلاکَ لاَفْتَضَحْنَا وَتَرَکَ الْحَلْيَ بِحَالِهِ.

    شرح و تفسير حکمت ۲۷۰ نهج البلاغه

    روايت شده است است كه در ايام خلافت عمر بن الخطاب، در حضور او از زيورهاى كعبه و كثرت آن سخن به ميان آمد. گروهى (به عمر) گفتند: اگر آنها را مى گرفتى (و مى فروختى) و با آن، لشكرهاى مسلمين را مجهز مى ساختى، اجر آن بيشتر بود. كعبه چه احتياجى به اين زيورها دارد؟ به دنبال آن، عمر تصميم به اين كار گرفت و از اميرمؤمنان علیه السلام دراين باره سؤال كرد. امام علیه السلام در پاسخ او فرمود : اين قرآن بر پيامبر صلی الله علیه و آله نازل شد در حالى كه چهار نوع مال وجود داشت: اموال مسلمانان،كه آنهارا(طبق دستورقرآن)به عنوان ارث مطابق سهام خاص در ميان ورثه تقسيم فرمود، و «فىء» (غنائمى كه از طريق جنگ يا غير جنگ به دست آمده بود) كه آن را بر مستحقانش تقسيم كرد، و خمس، كه آن را در موارد خود قرار داد، وصدقات (زكوات)،كه آنرا درآنجا كه مورد نیاز بود مقرر داشت (ودر ميان مستحقانش تقسيم فرمود). و در آن وقت زيورهاى كعبه وجود داشت و خدا آن را بر همان حال باقى گذاشت (و حكم خاصى براى تقسيم آن بيان نكرد) و اين امر نه از روى فراموشى بود و نه به دليل مخفى بودن مكان آن، بنابراين تو نيز آن را بر همان حال كه خدا و پيامبرش آن را قرار داده اند باقى بگذار (و از تصرف در آن صرف نظر كن). عمر (هنگامى كه گفتار امام علیه السلام را شنيد) عرض كرد: اگر تو نبودى رسوا مى شديم. و زيورهاى كعبه را به حال خود واگذاشت.

    سيّد رضى؛ شأن ورودى براى اين كلام حكيمانه امام علیه السلام نقل مى كند ومى گويد: «روايت شده است است كه در ايام خلافت عمر بن الخطاب، نزد او از زيورهاى كعبه و كثرت آن سخن به ميان آمد. گروهى (به عمر) گفتند: اگر آنها را مى گرفتى (و مى فروختى) و با آن، لشكرهاى مسلمين را مجهز مى ساختى، اجر آن بيشتر بود. كعبه چه احتياجى به اين زيورها دارد؟ به دنبال آن، عمر تصميم به اين كار گرفت و از اميرمؤمنان علیه السلام دراين باره سؤال كرد»؛ (وَرُوِيَ أَنَّهُ ذُكِرَ عِنْدَ عُمَرَ بْنِ الْخَطَّابِ فِي أَيَّامِهِ حَلْيُ الْكَعْبَةِ وَكَثْرَتُهُ فَقَالَ قَوْمٌ لَوْ أَخَذْتَهُ فَجَهَّزْتَ بِهِ جُيُوشَ الْمُسْلِمِينَ كَانَ أَعْظَمَ لِلاَْجْرِ وَمَا تَصْنَعُ الْكَعْبَةُ بِالْحَلْيِ فَهَمَّ عُمَرُ بِذَلِکَ وَسَأَلَ عَنْهُ أَمِيرَالْمُوْمِنِينَ علیه السلام). «امام علیه السلام در پاسخ او فرمود: اين قرآن بر پيامبر صلی الله علیه و آله نازل شد در حالى كه چهار نوع مال وجود داشت: اموال مسلمانان، كه آنها را (طبق دستور قرآن) به عنوان ارث مطابق سهام خاص در ميان ورثه تقسيم فرمود، و فىء (غنائمى كه از طريق جنگ يا غير جنگ به دست آمده بود)، كه آن را بر مستحقانش تقسيم كرد، وخمس، كه آن را در موارد خود قرار داد، و صدقات (زكوات)، كه آن را در آنجا كه مورد نیاز بود قرار داد (و در ميان مستحقانش تقسيم فرمود) و در آن وقت زيورهاى كعبه وجود داشت و خدا آن را بر همان حال باقى گذاشت (و حكم خاصى براى تقسيم آن بيان نكرد) و اين امر نه از روى فراموشى بود و نه به دليل مخفى بودن مكان آن، بنابراين تو نيز آن را بر همان حال كه خدا و پيامبرش آن را قرار دادهاند باقى بگذار (و از تصرف در آن صرف نظر كن)»؛ (فَقال علیه السلام : إنَّ الْقُرْآنَ أُنْزِلَ عَلَى النَّبِيِّ صلی الله علیه و آله، وَالاَْمْوَالُ أَرْبَعَةٌ: أَمْوَالُ الْمُسْلِمِينَ فَقَسَّمَهَا بَيْنَ الْوَرَثَةِ فِي الْفَرَائِضِ؛ وَالْفَيْءُ فَقَسَّمَهُ عَلَى مُسْتَحِقِّيهِ؛ وَالْخُمْسُ فَوَضَعَهُ اللّهُ حَيْثُ وَضَعَهُ؛ والصَّدَقَاتُ فَجَعَلَهَا اللّهُ حَيْثُ جَعَلَهَا. وَكَانَ حَلْيُ الْكَعْبَةِ فِيهَا يَوْمَئِذٍ، فَتَرَكَهُ اللّهُ عَلَى حَالِهِ، وَلَمْ يَتْرُكْهُ نِسْيَاناً، وَلَمْ يَخْفَ عَلَيْه مَكاناً، فَأَقِرَّهُ حَيْثُ أَقَرَّهُ اللّهُ وَرَسُولُهُ).

    شرح و تفسیر حکمت ۲۷۰ نهج البلاغه با عنوان آینده زيورآلات كعبه را در اینجا بخوانید.

    هنگامى كه عمر گفتار امام علیه السلام را شنيد عرض كرد: «اگر تو نبودى رسوا مى شديم. و زيورهاى كعبه را به حال خود واگذاشت»؛ (فَقَالَ لَهُ عُمَرُ لَوْلاکَ لاَفْتَضَحْنَا وَتَرَکَ الْحَلْيَ بِحَالِهِ). امام علیه السلام درواقع براى پاسخگويى به مشكل زيورآلات كعبه از دليل روشنى استفاده كرد و فرمود كه «هرگاه به قرآن مجيد مراجعه شود تكليف تمام اموال، چه اموال خصوصى و شخصى و چه اموال بيت المال روشن شده است است». راجع به اموال شخصى، حكم ارث به شكل مبسوط در سوره «نساء» آمده و راجع به اموال عمومى مانند خمس، در آيه ۴۱ سوره «انفال» و درمورد حكم زكات، در آيه ۶۰ سوره «توبه» و راجع به غنائم كه به صورت فىء وارد بيت المال مى شود در آيه ۷ سوره «حشر» حكم آمده هست. ولى با اينكه زيورآلات و اموالِ متعلق به كعبه، كم نبوده است با اين حال قرآن سكوت اختيار كرده و اين سكوت هرگز به معناى فراموشى و از قلم افتادن نيست، بلكه مفهومش اين است كه بايد در اختيار كعبه باشد.

    اين همان چيزى است كه گاه در اصول فقه، از آن به اطلاق مقامى تعبير مىشود وسكوت در مقام بيان، نشانه عدم ثبوت حكم و يا نشانه ثبوت حكم خاصى مى گردد. اينكه بعضى تصور كرده اند زيورآلات كعبه چيز قابل توجهى نبوده، اشتباه بزرگى است ، زيرا در صدر اين كلام آمد كه مردم به خليفه دوم پيشنهاد كردند از آن براى تجهيز لشكرهاى مسلمين استفاده كند و اين دليل بر فراوانى آنهاست. اشتباه ديگر اينكه بعضى تصور كرده اند حرام بودن تصرف در حلى كعبه به دليل آن است كه طبق يك قاعده اصولى، اصل در اشياء «حَظْر» است يعنى تا اباحه چيزى ثابت نشود بايد از انجامدادن آن خوددارى كرد ، با اينكه در اصول، ثابت كرده ايم اصل در اشياء، اباحه است و به هنگام شك در تكاليف وجوبى وتحريمى، اصل برائت جارى مى شود و به فرض كه اصل در اشياء، حظر باشد، ادله برائت و اباحه بر آن حاكم شده است هست. بنابراين دليل حرمت تصرف در اشياء مزبور، همان سكوت معنادار قرآن و سنت پيامبر صلی الله علیه وآله هست. نكته ها ۱٫ داستان حُلىِّ كعبه از تواريخ استفاده مى شود كه هديه دادن زيورآلات به كعبه، قبل از اسلام شروع شده است هست، از جمله «ابن خلدون» در تاريخ خود مىنويسد: هنگامى كه «عبدالمطلب» چاه زمزم را حفر كرد دو مجسمه (كوچك) آهو از طلا وشمشيرهايى در آنجا يافت كه «ساسان»، پادشاه ايران آن را براى كعبه هديه فرستاده بود و آن را در كنار زمزم دفن كرده بودند. هنگامى كه «عبدالمطلب» آنها را بيرون آورد، آن دو آهوى طلايى را به عنوان زينت كعبه قرار داد وشمشيرها را نيز به كعبه تخصیص داده شده است داد. «يعقوبى» نيز در تاريخ خود مطلبى نزديك به آن آورده است و او هم تصريح مى كند اولين كسى كه كعبه را تزئين كرد، «عبدالمطلب» بود. از بعضى نقلها نيز استفاده مى شود كه نه تنها كعبه در وقت جاهليت زيور داشت، بلكه گاه افرادى به آن زيورها دستبرد مى زدند. از رواياتى كه در منابع اهلبيت : آمده استفاده مى شود كه از هداياى كعبه مى توان براى حجاج نيازمند استفاده كرد؛ از جمله در حديثى از امام باقر علیه السلام آمده است كه شخصى خدمت آن حضرت عرض كرد: به كعبه كنيزى هديه كرده اند كه پانصد دينار ارزش دارد چه دستورى مى فرماييد؟ حضرت فرمود: آن را بفروش و مبلغ آن را به كسانى كه در راه مانده اند و حجاجى كه نيازمندند بده. نيز شخصى از ابوالحسن (موسى بن جعفر) علیه السلام راجع به خريدن قطعه اى از پرده كعبه سؤال كرد (هنگامى كه پرده كعبه را عوض مى كردند، پرده كهنه را قطعه قطعه كرده، هديه مى دادند و يا مى فروختند) كه قسمتى از آن را براى خود نگاه داشته و بقيه را مى خواست بفروشد. حضرت فرمود كه مانعى ندارد وبراى او بركت دارد. سؤال كرد: آيا مى شود چيزى از آن را كفن ميت قرار داد؟ حضرت فرمود: نه. قرائن نشان مى دهد كه زيورآلات كعبه قبل از اسلام نيز وجود داشته هست. از حديثى كه علامه مجلسى؛ در بحارالانوار از «ابن اسحاق» نقل مى كند استفاده مى شود كه كعبه گنجى داشت درون چاهى در داخل كعبه وجمعى از قريش پنج سال پيش از بعثت پيغمبر اكرم صلی الله علیه و آله آن را دزدی كردند. بعد از اسلام نيز تا مدتها كسى در آن تصرف نمىكرد و حتى امام على بن ابىطالب علیه السلام در حديث شريف مورد بحث نيز از تصرف در آن نهى فرموده هست؛ ولى سالهاست كه هيچگونه زيورآلاتى در كعبه مشاهده نمى شود.

    تنها، پرده كعبه را هر سال عوض مى كنند و پرده پيشين را قطعه قطعه كرده براى شخصيتهاى كشورهاى اسلامى مى فرستند يا به زوار مى دهند؛ ولی اينكه از چه زمانى آن زيورآلات برداشته شد و يا در صندوق يا محل خاصى حفظ گرديد براى ما روشن نيست. و به تازگى حاكمان وهابى براثر باورهاى نادرست خود در نفى «تبرك»، پرده كعبه را بايگانى مى كنند. اكنون اين سؤال پيش مى آيد كه به چه دلیل امام علیه السلام به عمر فرمود حلى كعبه را به حال خود واگذارد؟ در حالى كه به طور مداوم زيورآلات تازه اى به كعبه هديه مى كردند و انباشتن و نگهداشتن همه آنها وجهى نداشت. پاسخ سؤال اين است كه دستور آن حضرت به ظاهر دستورى موقت بوده است و هدف اين بوده كه حتى الامكان آن زيورآلات حفظ شود تا اگر نيازى براى مرمت كعبه يا مسجدالحرام پيدا شود از آنها استفاده كنند؛ به خصوص اينكه كعبه و مسجد الحرام، پيوسته در معرض سيلهاى سنگين بود، بنابراين دستور امام علیه السلام دستورى هميشگى به شمار نمى آيد. ۲٫ لَوْلا عَلِىٌّ لَهَلَکَ عُمَر آنچه در ذيل اين حديث شريف آمده كه عمر بعد از شنيدن اين كلام حكيمانه خطاب به على بن ابى طالب علیه السلام عرض كرد: «لَوْلاکَ فَافْتَضَحْنا؛ اگر تو نبودى رسوا مى شديم». منحصر به اين مورد نيست، بلكه در طول خلافت خود بارها به مشكلات علمى و فقهى برخورد كه كسى جز اميرمؤمنان على علیه السلام آن را براى وى نگشود و اين اعتراف را به تعبيرات متفاوت تكرار كرد كه مرحوم علامه امينى در جلد ششم الغدير در بحث «نوادر الاثر» آنها را با ذكر مدارك دقيق از كتب اهل سنت آورده هست. تعبيراتى همانند آنچه در ذيل مىآيد : ۱٫ «لَوْلا عَلِىٌّ لَضَلَّ عُمَرُ؛ اگر على نبود عمر گمراه مى شد». 2. «اللّهُمَّ لا تَبْقِنى لِمُعْضِلَةٍ لَيْسَ لَهَا ابْنُ أبيطالِبٍ؛ خدايا! هرگاه مشكلى پيش آيد كه على براى حل آن حضور نداشته باشد مرا باقى مگذار». 3. «لا أبْقانِىَ اللهُ بِأرْضٍ لَسْتَ فِيها يا أبَاالْحَسَنِ؛ خدا مرا در سرزمينى زنده ندارد كه تو در آن نباشى». 4. «أعُوذُ بِاللهِ مِنْ مُعْضِلَةٍ لا عَلِىٌّ بِها؛ به خدا پناه مى برم از اينكه مشكلى پيش آيد و على براى حل آن حضور نداشته باشد». 5. «عَجَزَتِ النِّساءُ أنْ تَلِدْنَ مِثْلَ عَلِىِّ بْنِ أبيطالِبٍ لَوْلا عَلِىٌّ لَهَلَکَ عُمَرُ؛ مادران عاجزندازاينكه مثل على بن ابى طالب را بزايند اگر على نبود عمر هلاك مى شد». 6. «يَابْنَ أبيطالبٍ ما زِلْتَ كاشِفُ كُلِّ شُبْهَةٍ وَمُوضِحُ كُلِّ حُكْمٍ؛ اى فرزند ابوطالب! تو همواره حل كننده شبهات و واضح كننده احكام بوده اى». 7. «رُدُّوا قَوْلَ عُمَرِ إلى عَلِىٍّ. لَوْلا عَلِىٌّ لَهَلَکَ عُمَرُ؛ سخن عمر را به على بازگردانيد (و به وسيله او اصلاح كنيد) اگر على نبود عمر هلاك مى شد». تعبيرات ديگرى نيز از اين قبيل است كه همه با اسناد دقيق از كتب اهل سنت ذكر شده است است».

    انتهای پیام/

    شرح و تفسير حکمت ۲۷۰ نهج البلاغه

    واژه های کلیدی: امام علی علیه السلام | استفاده | اسلام | تفسیر | نهج البلاغه |

    اشتراک گذاری مطلب

  • کتاب زبان اصلی J.R.R
  • کتب شیمی زبان اصلی
  • کتب تحلیل زبان اصلی
  • خرید کتاب زبان اصلی اشپزی
  • خرید کتاب نوسان و موج زبان اصلی
  • کتب حمل و نقل زبان اصلی
  • دانلود فایل های زبان اصلی ورزش های رزمی
  • کتاب های همایش ها اورجینال
  • خرید کتاب های زبان اصلی تربیت
  • منابع اورجینال ویروس شناسی
  • دانلود منابع مرجع متالورژی
  • تمام حقوق مادی , معنوی , مطالب و طرح قالب برای این سایت محفوظ است - طراحی شده توسط پارس تمز
    ?>