اطلاعیه سایت
بایگانی برچسب ها: داستان دوازده رخ از شاهنامه
داستان بیست و پنجم، دوازده رخ از شاهنامه فردوسی
داستان بیست و پنجم، دوازده رخ از شاهنامه فردوسی داستان بیست و پنجم، دوازده رخ از شاهنامه فردوسی وقتی خسرو سخنان افراسیاب را از زبان جهن شنید خندید و گفت: درود و سلام تو را شنیدم. به پدرت بگو: تو میگویی که من به آسمان میروم و ستاره میشوم اما فریدون هیچگاه ستاره نشد و از خاک بالاتر نرفت. تو دلت بهسوی جادوگری رو کرده است و حرف زیادی میزنی و دروغ به هم میبافی. تو پدرم را کشتی و مادرم را آزرده و آواره کردی بهطوریکه هرکس در درگا...