اطلاعیه سایت
خواندن معنا و تفسير آيات قرآن كريم، به فهم درست آن و عملی كردن دستورات الهی در زندگیمان كمک میكند.
سوره نساء چهارمین سوره قرآن کریم است و ۱۷۶ آیه دارد. سوره نساء از نظر ترتیب نزول،بعد از سوره ممتحنه واقع شده است است . همانطور که میدانیم ترتیب کنونی سوره های قرآن مطابق با ترتیب نزول سوره ها نیست . این سوره در مدینه و بعد از هجرت نازل شده است است.
این سوره از نظر تعداد کلمات و حروف طولانی ترین سوره بعد از سوره بقره است و نظر به اینکه بحث های فراوانی در مورد احکام زنان در آن آمده، به سوره نساء نامیده شده است است .
فضیلت و فواید سوره نساء
در فضیلت سوره نساء از پیامبر عظیم الشأن اسلام روایت شده است است: «هر کس سوره نساء را قرائت کند، مانند آن است که بر همه مؤمنانی که میراثی بر جای گذاشته اند، صدقه داده است و اجری همانند آزاد کردن بنده به او خواهند داد و از شرک به دور بوده و در مشیّت الهی، از کسانی خواهد بود که خداوند از آنها در گذشته است». در کلامی از امیرالمؤمنین علی علیه السلام آمده است: «اگر فردی سوره نساء را روزهای جمعه تلاوت نماید، از فشار قبر در امان خواهد بود.» شیخ طوسی قرائت سوره نساء را بعد از نماز صبح روز جمعه، مستحب دانسته است.
تفسیر آیات ۲۳-۲۴ سوره نساء
تفسير :تحريم ازدواج با محارم
در اين آيه به محارم يعنى زنانى كه ازدواج با آنها ممنوع است اشاره شده است است و بر اساس آن محرميت از سه راه ممكن است پيدا شود.
۱ – تولد كه از آن تعبير به (ارتباط نسبى ) مى شود.
۲ – از طريق ازدواج كه به آن (ارتباط سببى ) مى گويند
خواندن معنا و تفسير آيات قرآن كريم، به فهم درست آن و عملی كردن دستورات الهی در زندگیمان كمک میكند.
۳ – از طريق شيرخوارگى كه به آن (ارتباط رضاعى ) گفته مى شود.
نخست اشاره به محارم نسبى كه هفت دسته هستند كرده و مى فرمايد:(مادران شما و دخترانتان و عمه ها و خاله هايتان و دختران برادر و دختران خواهرانتان بر شما حرام شده است اند) (حرمت عليكم امهاتكم و بناتكم و اخواتكم و عماتكم و خالاتكم و بنات الاخ و بنات الاخت )بايد توجه داشت كه منظور از مادر فقط آن زنى كه انسان بلا واسطه از او تولد شده است ، نيست بلكه جده و مادر جده و مادر پدر و مانند آنها را شامل مى شود همانطور كه منظور از دختر، تنها دختر بلا واسطه نيست بلكه دختر و دختر پسر و دختر دختر و فرزندان آنها را نيز در بر مى گيرد و همچنين در مورد پنج دسته ديگر.ناگفته پيدا است كه همه افراد طبعا از اين گونه ازدواجها تنفر دارند و به همين دليل همه اقوام و ملل (جز افراد كمى ) ازدواج با محارم را ممنوع مى دانند و حتى مجوسى ها كه در منابع اصلى خود قايل به جواز اين گونه ازدواج ها بوده اند، امروز آن را انكار مى كنند.گرچه بعضى كوشش دارند كه اين عنوان را ناشى از يك عادت و رسم كهن بدانند ولى مى دانيم عموميت يك قانون در ميان تمام افراد بشر، در قرون و اعصار طولانى ، معمولا حكايت از فطرى بودن آن مى كند، زيرا رسم و عادت نمى تواند عمومى و دائمى گردد.
از اين گذشته امروز اين حقيقت ثابت شده است كه ازدواج افراد همخون با يكديگر خطرات فراوانى دارد يعنى بيمارى نهفته و ارثى را آشكار و تشديد مى كند (نه اين كه خود آن توليد بيمارى كند) حتى بعضى ، گذشته از محارم ، ازدواج با اقوام نسبتا دورتر را مانند عموزاده ها را با يكديگر خوب نمى دانند، و معتقدند خطراتبيماريهاى ارثى را تشديد مى نمايد ولى اين مساءله اگر در خويشاوندان دور مشكلى ايجاد نكند (همانطور كه غالبا نمى كند) در خويشان نزديك كه (همخونى ) شديدتر است مسلما توليد اشكال خواهد كرد.به علاوه در ميان محارم جاذبه و كشش جنسى معمولا وجود ندارد زيرا محارم غالاا با هم بزرگ مى شوند و براى يكديگر يك موجود عادى و معمولى هستند و موارد نادر و استثنايى نمى تواند مقياس قوانين عمومى و كلى گردد و مى دانيم كه جاذبه جنسى ، شرط استحكام پيوند زناشويى است ، بنابر اين اگر ازدواجى در ميان محارم صورت گيرد، ناپايدار و سست خواهد بود.
سپس به محارم رضاعى اشاره كرده و مى فرمايد: (و مادرانى كه شما را شير مى دهند و خواهران رضاعى شما بر شما حرامند) (و امهاتكم اللاتى ارضعنكم و اخواتكم من الرضاعه ).گرچه قرآن در اين قسمت از آيه تنها به دو دسته يعنى خواهران و مادران رضاعى اشاره كرده ولى طبق روايات فراوانى كه در دست است ، محارم رضاعى منحصر به اينها نيستند، بلكه طبق حديث معروف كه از پيغمبر اكرم (صلى الله عليه وآله ) نقل شده است : (يحرم من الرضاع ما يحرم من النسب ؛ تمام كسانى كه از نظر ارتباط نسبى حرامند از نظر شيرخوارگى نيز حرام مى شوند).
البته مقدار شيرخوارگى كه تاءثير در محرميت مى كند و همچنين شرايط و كيفيت آن ، ريزه كاريهاى فراوانى دارد كه در كتابهاى فقهى آمده است .فلسفه تحريم محارم رضاعى اين است كه با پرورش گوشت و استخوان آنها با شير شخص معينى شباهت به فرزندان او پيدا مى كند، به عنوان نمونه زنى كه كودكى را بهاندازه اى شير مى دهد كه بدن او با آن شير نمو مخصوصى مى كند يك نوع شباهت در ميان آن كودك و ساير فرزندان آن زن پيدا مى شود و در حقيقت هر كدام جزيى از بدن آن مادر محسوب مى گردند و همانند دو برادر نسبى هستند.و در آخرين مرحله اشاره به دسته سوم از محارم كرده و آنها را تحت چند عنوان بيان مى كند:
تفسیر آیات ۲۳-۲۴ سوره نساء
۱ – (و مادران همسرانتان ) (و امهات نسائكم ).
يعنى به مجرد اينكه زنى به ازدواج مردى در آمد و صيغه عقد جارى گشت مادر او و مادر مادر او هر چه بالاتر روند بر او حرام ابدى مى شوند.
۲ – (دختران همسرانتان كه در دامان شما قرار دارند به شرط اينكه با آن همسر آميزش جنسى پيدا كرده باشيد) (و ربائبكم اللاتى فى حجوركم من نسائكم اللاتى دخلتم بهن ).یعنى تنها با عقد شرعى يك زن (دختران او) كه از شوهر ديگرى بوده اند بر شوهر حرام نمى شوند، بلكه مشروط بر اين است كه علاوه بر عقد شرعى با آن زن هم بستر هم شده است باشد. وجود اين قيد در اين مورد تاءييد مى كند كه حكم مادر همسر كه در جمله سابق گذشت مشروط به چنين شرطى نيست ، و به اصطلاح اطلاق حكم را تقويت مى كند.
گرچه ظاهر قيد (فى حجوركم )؛ در دامان شما باشند) چنين مى فهماند كه اگر دختر همسر از شوهر ديگر در دامان انسان پرورش نيابد بر او حرام نيست ولى به قرينه روايات و مسلم بودن حكم ، اين قيد به اصطلاح قيد احترازى نيست بلكه در واقع اشاره به نكته تحريم است زيرا اينگونه دختران كه مادرانشان اقدام به ازدواج مجدد مى كنند معمولا در سنين پائين هستند و غالبا در دامان شوهر جديد همانند دختر او پرورش مى يابند، آيه مى گويد اينها در واقع همچون دختران خود شما هستند، آيا كسى با دختر خود ازدواج مى كند؟ و گزینش عنوان (ربائب ) كه جمع
(ربيبه ) به معنى تربيت شده است است نيز به همين جهت مى باشد.به دنبال اين قسمت براى تاءكيد مطلب اضافه مى كند كه : (اگر با آنها آميزش جنسى نداشتيد دخترانشان بر شما حرام نيستند) (فان لم تكونوا دخلتم بهن فلا جناح عليكم ).
۳ – (و همسران فرزندانتان كه از نسل شما هستند.) (و حلائل ابنائكم الذين من اصلابكم ).در حقيقت تعبير (من اصلابكم ) (فرزندانى كه از نسل شما باشند) براى اين است كه روى يكى از رسوم غلط دوران جاهليت خط بطلان كشيده شود، زيرا در آن وقت معمول بود افرادى را به عنوان فرزند خود گزینش مى كردند، يعنى كسى كه فرزند شخص ديگرى بود به نام فرزند خود مى خواندند و فرزند خوانده مشمول تمام احكام فرزند حقيقى بود، و به همين دليل با همسران فرزند خوانده خود ازدواج نمى كردند فرزند خواندگى و احكام آن در اسلام به كلى بى اساس است .
خواندن معنا و تفسير آيات قرآن كريم، به فهم درست آن و عملی كردن دستورات الهی در زندگیمان كمک میكند.
۴ – (و براى شما جمع در ميان دو خواهر ممنوع است ) (و ان تجمعوا بين الاختين ).
يعنى ازدواج با دو خواهر در وقت واحد مجاز نيست ، بنابر اين اگر با دو خواهر يا بيشتر در زمانهاى متفاوت و بعد از جدايى از خواهر قبلى انجام گيرد، مانعى نداردو از آنجا كه در وقت جاهليت جمع ميان دو خواهر رايج بود، و افرادى مرتكب چنين ازدواجهايى شده است بودند قرآن بعد از جمله فوق مى گويد: (مگر آنچه درگذشته واقع شده است ) (الا ما قد سلف ).يعنى اين حكم (همانند احكام ديگر) عطف به گذشته نمى شود، و كسانى كه
قبل از نزول اين قانون ، چنين ازدواجى انجام داده اند كيفر و مجازاتى ندارند، اگر چه اكنون بايد يكى از آن دو را گزینش كرد، و ديگرى را رها كنند.در پايان آيه مى فرمايد: (خداوند آمرزنده و مهربان است ) (ان الله كان غفورا رحيما).
رمز اينكه اسلام از چنين ازدواجى جلوگيرى كرده شايد اين باشد، كه دو خواهر به حكم نسب و پيوند طبيعى نسبت به يكديگر علاقه شديد دارند، ولى به هنگامى كه رقيب هم شوند طبعا نمى توانند آن علاقه سابق را حفظ كنند، و به اين ترتيب يك نوع تضاد عاطفى در وجود آنها پيدا مى شود، كه براى زندگى آنها زيانبار است ، زيرا دائما انگيزه (محبت ) و انگيزه (رقابت ) در وجود آنها در حال كشمكش و مبارزه اند.
بعضى از مفسران احتمال داده اند كه جمله (الا ما قد سلف ) به تمام محارمى كه در آيه به آن اشاره شده است برگردد يعنى اگر قبل از نزول اين آيه اقدام به ازدواج با يكى از محارم فوق طبق قوانين متداول آن وقت كرده باشيد، حكم تحريم شامل آن ازدواجها نمى شود، و فرزندان آنها فرزندان مشروع خواهند بود، البته بعد از نزول اين آيه مورد نیاز بوده فورا جدا شوند.پايان آيه يعنى جمله (ان الله كان غفورا رحيما) نيز متناسب با اين معنى مى باشد.
تفسیر آیات ۲۳-۲۴ سوره نساء
بنا بر اين (محصنين ) در آيه فوق كه اشاره به حال مردان است به معنى (عفيفان ) و (غير مسافحين ) تاءكيد آن است زيرا ماده سفاح (بر وزن كتاب ) به معنى زنا مى باشد و در اصل از (سفح ) به معنى ريزش آب و يا اعمال بيهوده و بى رويه گرفتهشده است و چون قرآن ، در اين گونه امور هميشه از الفاظ كنائى استفاده مى كند آن را كنايه از آميزش نامشروع گرفته است .جمله اين (تبتغوا باموالكم ) اشاره به اين است كه رابطه زناشوئى يا بايد به شكل ازدواج با پرداخت مهر باشد و يا به شكل مالك شدن كنيز با پرداخت قيمت .ضمنا تعبير (غير مسافحين ) در آيه فوق ، شايد اشاره به اين حقيقت نيز باشد كه نبايد هدف شما در مسئله ازدواج ، تنها هوسرانى و ارضاى غريزه جنسى باشد بلكه اين امر حياتى براى هدف عالى ترى مى باشد كه غريزه نيز در خدمت آن قرار گرفته ، و آن بقاى نسل انسان و نيز حفظ او از آلودگيها است .در قسمت بعد، اشاره به مساءله ازدواج موقت و به اصطلاح (متعه ) است و مى گويد: (زنانى را كه متعه مى كنيد مهر آنها را به عنوان يك واجب بايد بپردازيد)(فما استمتعتم به منهن فاتوهن اجورهن فريضة ).
احتمال ديگرى در تفسير آيه فوق نيز است و آن اينكه : مانعى ندارد كه بعد از انجام ازدواج موقت ، طرفين راجع به اضافه كردن مدت ازدواج ، و همچنين مبلغ مهر با هم توافق كنند، يعنى ازدواج موقت حتى قبل از پايان مدت ، قابل تمديد است به اين ترتيب كه زن و مرد با هم توافق مى كنند كه مدت را به مقدار معينى در برابر اضافه كردن مهر به مبلغ مشخصى بيفزايند. (در روايات اهل بيت – عليهم السلام – نيز به اين تفسير
ازدواج موقت در اسلام
اتفاق عموم علماى اسلام بلكه ضرورت دين بر اين است كه ازدواج موقت در شروع اسلام مشروع بوده (و گفتگو راجع به دلالت آيه فوق بر مشروعيت متعه هيچ گونه منافاتى با مسلم بودن اصل حكم ندارد زيرا مخالفان معتقدند كه مشروعيت حكم از سنت پيامبر (صلى الله عليه وآله ) ثابت شده است است ) و حتى مسلمانان در شروع اسلام به آن عمل كرده اند و جمله معروفى كه از عمر نقل شده است : (متعتان كانتا على عهد رسول الله و انا محرمهما و معاقب عليهما متعة النساء و متعة الحج )؛ دو متعه در وقت پيامبر (صلى الله عليه وآله ) بود كه من آنها را حرام كردم ، و بر آنها مجازات مى كنم ، (متعه زنان و حج تمتع ) (كه نوع خاصى از حج است ) دليل روشنى بر وجود اين حكم در عصرپيامبر (صلى الله عليه وآله ) است منتها مخالفان اين حكم ، مدعى هستند كه بعدا نسخ و تحريم شده است است .
قدر مسلم اين است كه اصل مشروع بودن اين نوع ازدواج در وقت پيامبر (صلى الله عليه و آله ) قطعى است و هيچ گونه دليل قابل اعتمادى راجع به نسخ شدن آن در دست نيست بنابراين طبق قانون مسلمى كه در علم اصول به ثبوت رسيده بايد حكم به بقاء اين قانون كرد.جمله مشهورى كه از عمر نقل شده است نيز گواه روشنى بر اين حقيقت است كه اين حكم در وقت پيامبر (صلى الله عليه و آله ) هرگز نسخ نشده است .
نخست اينكه در روايات متعددى از منابع اهل تسنن تصريح شده است كه اين حكم در وقت پيامبر (صلى الله عليه و آله ) هرگز نسخ نشد، بلكه در وقت عمر از آن نهى گرديد، بنابر اين طرفداران نسخ بايد پاسـخى براى اين همه روايات پيدا كنند، اين روايات بالغ بر بيست و چهار روايت است ، كه علامه امينى در (الغدير) جلد ششم آنها را مشروحا بيان كرده است و به دو نمونه آن ذيلا اشاره مى شود:
و در حديث ديگرى در كتاب (موطاء) مالك و (سنن كبرا)ى بيهقى از (عروة بن زبير) نقل شده است كه : زنى به نام (خوله ) بنت حكيم در وقت (عمر) بر او وارد شد و خبر داد كه يكى از مسلمانان به نام (ربيعة بن اميه ) اقدام به متعه كرده است او گفت : اگر قبلا از اين كار نهى كرده بودم او را سنگسار مى كردم (ولى از هم اكنون از آن جلوگيرى مى كنم !)
مشكل ديگر اينكه : رواياتى كه حكايت از نسخ اين حكم در وقت پيامبر (صلى الله عليه و آله ) مى كند بسيار پريشان و ضد و نقيضند، بعضى مى گويد: در جنگ خيبر نسخ شده است ، و بعضى ديگر در روز فتح مكه ، و بعضى در جنگ تبوك ، و بعضى در جنگ اوطاس ،و مانند آن . بنابر اين به نظر مى رسد كه روايات نسخ ، همه مجعول بوده باشد كه اين همه با يكديگر تناقض دارند.از آنچه گفتيم روشن مى شود اينكه نويسنده تفسير (المنار) مى گويد: (ما سابقا در جلد سوم و چهارم مجله المنار، تصريح كرده بوديم كه عمر از متعه نهى كرد ولى بعدا به اخبارى دست يافتيم كه نشان مى دهد در وقت پيامبر (صلى الله عليه و آله ) نسخ شده است نه در وقت عمر، و لذا گفته سابق خود را اصلاح كرده و از آن استغفار مى كنيم ).
سخنى تعصب آميز است ، زيرا در برابر روايات ضد و نقيضى كه نسخ حكم را در وقت پيامبر (صلى الله عليه و آله ) اعلام مى كند رواياتى داريم كه صراحت در ادامه آن تا وقت عمر دارد، بنابر اين نه جاى عذر خواهى است ، و نه استغفار، و شواهدى كه در بالا ذكر كرديم نشان مى دهد كه گفتار اول او مقرون به حقيقت بوده است نه گفتار دوم !
و عجيبتر اينكه جمعى از فقهاى اهل تسنن آيات مربوط به احكام ازدواج (مانند آيه ۶ سوره مؤ منون ) را ناسخ آيه فوق كه در باره متعه است دانسته اند، گويا تصور كرده اند ازدواج موقت اصلا ازدواج نيست . در حالى كه بطور مسلم يكى از اقسام ازدواج است .
آيا بايد مردم را به سركوب كردن اين غريزه (همانند رهبانها و راهبه ها) تشويق نمود؟يا اينكه آنها را در برابر بى بندوبارى جنسى آزاد گذاشت ، و همان صحنه هاى زشت و ننگين كنونى را مجاز دانست ؟و يا اينكه راه سومى را در پيش بگيريم كه نه مشكلات ازدواج دايم را به بار آورد و نه آن بى بندوبارى جنسى را؟خلاصه اينكه (ازدواج دائم ) نه در گذشته و نه در امروز به تنهايى جوابگوى نيازمنديهاى جنسى همه طبقات مردم نبوده و نيست ، و ما بر سر دو راهى قرار داريم يا بايد فحشاء را مجاز بدانيم (همانطور كه دنياى مادى امروز عملا بر آن صحه گذارده و آنرا به رسميت شناخته )، و يا طرح ازدواج موقت را بپذيريم ، معلوم نيست آنها كه با ازدواج موقت و فحشاء مخالفند چه جوابى براى اين پرسش فكر كرده اند؟!
طرح ازدواج موقت ، نه شرايط سنگين ازدواج دايم را دارد كه با عدم تمكن مالى يا اشتغالات تحصيلى و مانند آن نسازد و نه زيانهاى فجايع جنسى و فحشاء را در بر دارد.
منتها در اينجا اشكالاتى مى شود كه بايد بطور فشرده به آنها پاسـخ گفت :
پاسـخ : آنها كه چنين مى گويند گويا اصلا از مفهوم ازدواج موقت آگاهى ندارند، زيرا ازدواج موقت تنها با گفتن دو جمله تمام نمى شود بلكه مقرراتى همانند ازدواج دايم دارد، يعنى چنان زنى در تمام مدت ازدواج موقت ، منحصرا در اختيار اين مرد بايد باشد، و به هنگامى كه مدت پايان يافت بايد عده نگاه دارد، يعنى حداقل چهل و پنج روز بايد از اقدام به هر گونه ازدواج با شخص ديگرى خوددارى كند، تا اگر از مرد اول باردار شده است وضع او روشن گردد، حتى اگر با وسايل جلوگيرى اقدام به جلوگيرى از انعقاد نطفه كرده باز هم رعايت اين مدت واجب است ، و اگر از
او صاحب فرزندى شد بايد همانند فرزند ازدواج دايم مورد حمايت او قرار گيرد و تمام احكام فرزند بر او جارى خواهد شد. در حالى كه در فحشاء هيچ يك از اين شرايط و قيود وجود ندارد. آيا اين دو را با يكديگر هرگز مى توان مقايسه نمود؟البته ازدواج موقت از نظر مساءله ارث (در ميان زن و شوهر) و نفقه و پاره اى از احكام ديگر تفاوتهائى با ازدواج دايم دارد ولى اين تفاوتها هرگز آن را در رديف فحشاء قرار نخواهد داد، و در هر حال شكلى از ازدواج است با مقررات ازدواج .
پاسـخ : سوء استفاده از كدام قانون در دنيا نشده است ؟ آيا بايد جلو يك قانون فطرى و ضرورت اجتماعى را به خاطر سوء استفاده گرفت ؟ يا بايد جلو سوء استفاده كنندگان را بگيريم ؟اگر فرضا عده اى از زيارت منزل خدا سوء استفاده كردند و در اين سفر اقدام به فروش مواد مخدر كردند آيا بايد جلو مردم را از شركت در اين كنگره عظيم اسلامى بگيريم يا جلو سوء استفاده كنندگان را؟!و اگر ملاحظه مى كنيم كه امروز افراد محترم از اين قانون اسلامى كراهت دارند، عيب قانون نيست ، بلكه عيب عمل كنندگان به قانون ، و يا صحيحتر، سوء استفاده كنندگان از آن است ، اگر در جامعه امروز هم ازدواج موقت به صورت سالم در آيد و حكومت اسلامى تحت ضوابط و مقررات خاص ، اين عنوان را به طور صحيح پياده كند هم جلو سوء استفاده ها گرفته خواهد شد و هم افراد محترم (بههنگام ضرورتهاى اجتماعى ) از آن كراهت نخواهند داشت .
پاسـخ : از آنچه گفتيم جواب اين ايراد كاملا روشن شد، زيرا فرزندان نامشروع از نظر قانونى نه وابسته به پدرند و نه مادر، در حالى كه فرزندان ازدواج موقت كمترين و كوچكترين تفاوتى با فرزندان ازدواج دايم حتى در ميراث و ساير حقوق اجتماعى ندارند و گويا عدم توجه به اين حقيقت سرچشمه اشكال فوق شده است است .
در پايان اين سخن يادآورى مطلبى كه برتراندراسل دانشمند معروف انگليسى در كتاب زناشويى و اخلاق تحت عنوان زناشويى آزمايشى آورده است مفيد به نظر مى رسد.او بعد از ذكر طرح يكى از قضات محاكم جوانان به نام (بن بى ليندسى ) در مورد (زناشويى دوستانه ) يا (زناشويى آزمايشى ) چنين مى نويسد: (طبق طرح (ليندسى ) جوانان بايد قادر باشند در يك نوع زناشويى جديد وارد شوند كه با زناشويى هاى معمولى (دايم ) از سه جهت تفاوت دارد: نخست اينكه طرفين قصد فرزند دار شدن نداشته باشند، از اين رو بايد بهترين طرق پيشگيرى از باردارى را به آنها بياموزند، ديگر اينكه جدايى آنها به آسانى صورت پذيرد، و سوم اينكه بعد از طلاق ، زن هيچ گونه حق نفقه نداشته باشد).(راسل ) بعد از ذكر پيشنهاد (ليندسى ) كه خلاصه آن در بالا بيان شد چنين مى گويد: (من تصور مى كنم كه اگر چنين امرى به تصويب قانونى برسد گروه كثيرى
از جوانان از جمله دانشجويان دانشگاهها تن به ازدواج موقت بدهند و در يك زندگى مشترك موقتى پاى بگذارند، زندگى كه متضمن آزادى است و رها از بسيارى نابسامانيها و روابط جنسى پر هرج و مرج فعلى مى باشد).
واژه های کلیدی: ازدواج موقت | استفاده | مسلمانان | دختران | ازدواج | فرزندان | قانون | فرزند | اسلام | دختران