• خرید کتاب از گوگل
  • چاپ کتاب PDF
  • خرید کتاب از آمازون
  • خرید کتاب زبان اصلی
  • دانلود کتاب خارجی
  • دانلود کتاب لاتین
  • خانه » دنیای مد » مدل طلا و جواهرات » همراه با اشکان خطیبی راجع به زندگی شخصی با همسر

    همراه با اشکان خطیبی راجع به زندگی شخصی با همسر

    گروه متفاوت | خواننده | بازیگری | بازیگران | موسیقی | بازیگر | ایرانی | بازیگری | کنسرت | مخاطب | تئاتر

    همراه با اشکان خطیبی راجع به زندگی شخصی با همسر

    همراه با اشکان خطیبی راجع به زندگی شخصی با همسر

    اشکان خطیبی بازیگر سینمای کشور عزیزمان ایران و همسر آناهیتا درگاهی بازیگر و هنرمند ایرانی است که در سریال ها و فیلم های سینمای مختلفی نقش آفرینی نموده هست. نزدیک به دو دهه است در دنیای موسیقی فعالیت می کنم و زیاد از خیلی ها در موسیقی از اعتبار و سرمایه ام هزینه کرده ام

    این را اشکان خطیبی می گوید. کسی که معتقد است فعالیت هایی که در حرفه موسیقی انجام داده قابل دفاع هستند و احتمالاً مردم به علت اینکه فکر می کنند او هم مانند دیگر صورت های معروف اول در دیگر رشته های هنری طبع آزمایی کرده و بعد از معروف شدن وارد دنیای موسیقی شده، نمی پذیرندش. ولی شاید ندانند که او در دوران کودکی پیش از تجربه کلاس های بازیگری، سراغ آموزش ساز رفته است.

    همراه با اشکان خطیبی راجع به زندگی شخصی با همسر

    اشکان خطیبی از آخرهای دهه هفتاد به صورت حرفه ای پا به دنیای موسیقی گذاشت و در کنار بازیگری، خوانندگی را هم ادامه داد. ولی آنطور که خودش می گوید، موسیقی برایش صرفاً سرگرمی نیست و تعصب عجیبی روی آن دارد که البته این را می توان از فعالیت های هنری اش هم فهمید؛ او سه سال است

    که جلوی دوربین بازی نکرده و بيشتر درگير تئاتر و موسيقى بوده؛ البته در قالبی که خودش دوست دارد، یعنی پرفورمنس -موسیقی که پیش از این هم در قالب تئاترهایی که با محمد رحمانیان کار کرده بود (در روزهای آخر اسفند و…) نمود پیدا کرده است.

    گروه متفاوت | خواننده | بازیگری | بازیگران | موسیقی | بازیگر | ایرانی | بازیگری | کنسرت | مخاطب | تئاتر

    در این گفت و گوی مفصل، راجع به تمام فعالیت هایی که در موسیقی داشته، بازیگرانی که وارد حوزه موسیقی شده است اند، خواننده های موسیقی پاپ و گروه های موسیقی تلفیقی و همچنین پروژه جدیدش که ادای دینی به ترانه و سینما است و قرار است جهت مرداد و شهریور روی صحنه برود صحبت کردیم؛ صحبت هایی

    که با توجه به تعصبش به موسیقی در آخرهای گفت وگو به این جمله ختم شد: «الان ذوق من جهت فعالیت در زمینه موسیقی زیاد است و از دوستانی که به کار من علاقه ندارند، صمیمانه درخواست دارم اصلاً من را دنبال نکنند. چون این طوری کار جفت مان را راحت تر کرده اند.»

    در این سال ها مردم نسبت به ورود آدم های مشهور از حوزه های دیگر به عرصه موسیقی جبهه گرفته اند. اول اینکه علت این مسأله را چه می دانی و دوم اینکه خودت از این اتفاق واهمه نداشتی؟

    همراه با اشکان خطیبی راجع به زندگی شخصی با همسر

    به نظرم در طول این سال ها آن قدر اعتماد مردم سلب شده است که کاملاً حق دارند. البته قبل از انقلاب این طور نبود و اگر کسی هر دو حوزه را امتحان می کرد، قطعاً در آن استعداد داشت و خیلی سختگیرانه واکنش‌ می کرد. با اینکه تعداد خواننده ها یک صدم الان بود، مسابقه تنگاتنگی جهت ارائه کار درست و اصولی وجود داشت.

    اما در این چهار دهه، هر بار که مردم اعتماد کرده اند، معمولاً جواب اعتماد خود را نگرفته اند؛ به جز یکی دو مورد استثنائی مثل «حامد بهداد» که فولک می خواند و نمی توان به او خواننده پاپیولار گفت. یک دسته دیگر هم هستند که برایشان فرقی ندارد تو کار خوب می کنی یا بد و به هرحال فحش می دهند!

    گروه متفاوت | خواننده | بازیگری | بازیگران | موسیقی | بازیگر | ایرانی | بازیگری | کنسرت | مخاطب | تئاتر

    که این دسته از دوستان، معمولاً خودشان از دور دستی بر آتش دارند. بخشی از این اتفاقات به خاطر شرایط سخت کار کردن در کشور عزیزمان ایران است که کم کم تبدیل به عقده های کوچک می شود و این گونه خود را نشان می دهد.در مورد خودم هم حقیقتاً هیچ وقت دنبال این نبوده ام که خودم را ثابت کنم؛ چون جهت دل خودم کار می کنم که بعضی وقت ها

    از آن استقبال می شود و گاهی هم به جایی نمی رسد و مردم خوش ارزش نمی آید. جهت همین هیچ وقت در صدد توضیح دادن خودم برنیامده ام. فکر می کنم مجموع فعالیت هایی که من در حرفه موسیقی کرده ام، قابل دفاع اند. من نخستین گروه پاپ راک رسمی با میزان انتشار نزدیک به صدهزار نسخه بعد از انقلاب را تشکیل دادم،

    همراه با اشکان خطیبی راجع به زندگی شخصی با همسر

    تقریباً جهت تمام سینگل ترک هایم، ویدئوهای باکیفیت ساخته ام و هر بار هم که اجرای موسیقی (چه در قالب موسیقی-تئاتر و چه در قالب کنسرت) داشته ام، کار شکست خورده ای به حساب نیامده؛ چون هر لحظه فروش بالایی داشته و چندین بار تمدید شده است هست. اینکه سال گذشته گروه «راک دِ پن» به جشنواره موسیقی فجر دعوت شد هم دیگر خودش جواب همه چیز را می دهد. من از کودکی موسیقی را به صورت اصولی آموزش دیده ام.

    از سال٧٧، در گروه «ایلیا منفرد»، نوازنده هارمونیکا بودم و بک وکال هم می خواندم و در یکی دو گروه دیگر، ریتم گیتار می زدم. ولی هنگامی خواستم سلیقه موسیقایی خودم را دنبال کنم، سال ۷۸ گروه «آپولون» را تشکیل دادم که در واقع، شروع فعالیت های رسمی و حرفه ای من در موسیقی بود؛ به چه دلیل که بلیت فروشی و شکل رسمی کنسرت داشت.

    اعضای آن گروه هم الان جهت خودشان در نقاط متفاوت دنیا، به صورت حرفه ای مشغول فعالیت اند. البته این گروه از هم نپاشید؛ همه جوان بودیم و به دنبال پول درآوردن و طبیعتاً نوازنده ها جذب گروه هایی می شدند که در طول سال اجراهای زیادی داشتند. مثلاً «بابک سعیدی» به همین علت از گروه جدا و جذب ارکستر «ناصر عبداللهی» شد.

    یا مثلاً «رهام بهمنش» سلیقه موسیقایی متفاوتی داشت و در اتریش و کانادا به صورت حرفه ای آهنگسازی کلاسیک را دنبال کرد. بعد از «آپولون»، کم کارتر شدم و کم کم جهت خودم شروع به کار کردم که غير از ترك «كابوس» بقيه انتشار نشده اند. بعد هم گروه «ترافیک» شکل گرفت و یک آلبوم انتشار کردیم.

    چه شد که گروه «ترافیک» منحل شد؟

    کار گروهی در کشور عزیزمان ایران بسیار سخت است و آرتیست ها درکی از آن ندارند. بعد از مدتی که از فعالیت گروه گذشت، کار کردن سخت شد و ترجیح دادم ترمزدستی آن را بکشم تا زمانی که هم گروهی های دیگری پیدا کنم و کار «ترافیک» را ادامه دهیم. فکر می کنم سبقه گروه های مختلفی که چند سال اخیر در کشور عزیزمان ایران به وجود آمده اند،

    نشان می دهند تا چه حد کار گروهی در کشور عزیزمان ایران سخت است و هر چه قدر موفقیت های یک گروه بیش تر باشد، چالش هایی که با آن مواجهه می شوند هم زیاد خواهد بود. چراکه موفقیت در کشور عزیزمان ایران به شکل عجیبی پدر و مادرِهای زیادی دارد و همه خود را صاحب موفقیت می دانند که البته اشتباه هم نیست؛ ولی به شرطی که از آن تعبیر انفرادی نشود.

    گفتی که در این سال ها اعتماد مردم از خوانندگی هنرپیشه ها صدمه دیده. تو توانسته ای این اعتماد را جلب کنی؟

    حتماً توانسته ام که می توانم به عنوان یک خواننده کنسرت اجرا کنم. فکر می کنم میزان دانلود سینگل ترک هایم هم گواهی بر این مدعا باشد؛ چون معمولاً استقبال از دو سه تای اولش را می توان گفت به خاطر کنجکاوی مردم هست، بقیه آنها که دیگر باید وظیفه ارزش روشن شده است باشد.

    اگر ما بگوییم یک سوم مردم ایران، کاربران بالقوه دنیای مجازی هستند، می شود چیزی حدود ۲۵ میلیون نفر و ما به همین تعداد، راجع به هر اتفاقی نظر و عقیده داریم. حالا اگر هشتاد درصدشان موافق باشند یا حداقل از شنیدن یک اثر اذیت نشده باشند، یعنی کار موفقی بوده است.

    ببینید، هر کار موفقی با خودش حواشی ای هم دارد؛ به چه دلیل که خیلی ها چشم دیدن موفقیت دیگران را ندارند و این، یک بیماری اجتماعی هست. ولی اگر هم آن تعداد که فحش می دهند یا خوش ارزش نمی آید، نباشند هم آن وقت آدم به کارش شک می کند! اصلاً از همین جا است که سلیقه های متفاوت هنری شکل می گیرد. قرار نیست ما هر لحظه روی پرده «فروشنده» یا هر لحظه «سلام بمبئی» ببینیم. به نظر من تنوع و تکثر نشان دهنده سلامت فرهنگ یک جامعه است.

    واکنش خودت در قبال کامنت ها و اظهار نظرهایی که مردم در صفحه ات راجع به موسیقی می نویسند، چیست؟

    اگر کوچکترین نظر اشتباهی راجع به موسیقی بدهند، همه را بلاک می کنم! دلیلم هم موجه است.

    خب این که با حرف قبلی تو که گفتی باید تکثر وجود داشته باشد، در تضاد است.

    ببین، اول از همه اینکه اینترنت من، مثل منزل من است و طبیعی است که اگر هر کسی با هر سطح سواد یا آگاهی و با هر میزان شعور اجتماعی، دلش بخواهد هر نظری که به ذهنش می رسد را در منزل من منعکس کند، با او برخورد کنم. برخورد سختی هم نمی کنم؛ می گویم از من خوشت نمی آید؟ بعد لطفا ًبیرون بایست

    و بگذار من کارم را بکنم؛ چراکه این حرفی که تو به من می زنی، کمکی به من نمی کند و مطمئن باش که من ضعف های خودم را خیلی بهتر از تو می شناسم. نزدیک به دو دهه است که در دنیای موسیقی فعالیت می کنم و زیاد از خیلی ها در موسیقی از اعتبار و سرمایه ام هزینه کرده ام. بنابراین برایم از تو که فقط سی ثانیه از یک کار را شنیده ای یا اصلاً آن را نشنیده ای و نظر می دهی، خیلی مهم تر است.

    من در یک ویدئو که موسیقی آن را «امیر عظیمی» ساخته بود، فقط شعرخوانی کرده ام و یک نفر نوشته حالا تو هم دیگر خواننده شده است ای؟! معلوم است که حتی آن را باز نکرده تا ببیند من در آن خوانده ام یا نه! اگر من واقعاً بد هستم، بعد به چه دلیل این همه موزیسین درجه یک در طول این سال ها با من کار کرده اند؟

    من نه پول بیشتری از بقیه به کسی می دهم، نه رانت بیشتری می دهم، نه خوشگل تر و خوش صداتر از بقیه ام. بعد به چه دلیل با من کار می کنند؟ من جهت یک سری از موزیسین ها شرایطی را فراهم کرده ام تا به این واسطه، کاری که در طول این سال ها نتوانسته اند را انجام دهند و فارغ از اینکه پول ارزش را در می آورند، بتوانند به موزیکی که علاقه دارند هم بپردازند.

    شاید هم نحوه تفکر این عده از مردم که فحش می دهند، این است که آن جا منزل شخصی تو نیست و اگر قرار بود حریم شخصی باشد، می توانست پرایوت باشد!

    حضور در فضاى اجتماعى آدابى دارد كه متأسفانه از طرف خيلى ها رعايت نمى شود. من می بینم که با چه فرهنگ عجیبی موسیقی را به فرزند هایمان انتقال می کنیم. می بینم که جهت خنده و سرگرمی، مبتذل ترین ترانه ها را به فرزند یاد می دهند و او هم آنها را حفظ می کند و با همان سلیقه بزرگ می شود.

    آن وقت ما می گوییم به چه دلیل موسیقی درست و حسابی نداریم و به چه دلیل همه موسیقی ها یک جور صدا می دهند؟ به چه دلیل ما یک کنسرت مفرح نداریم و طرف ده سال است همان کارهای سابق را روی استیج انجام می دهد؟ نسبت به موسیقی حساسیت زیادی دارم. چون فکر می کنم موسیقی بااهمیت ترین هنری است که به شکل مستقیم و بلاواسطه روی روح و روان انسان تأثیر می گذارد و در پالایش روح تأثیر مستقیم دارد.

    به شدت اعتقاد دارم آدم ها همان چیزی هستند که گوش می دهند. اگر از همان ابتدا، موسیقی درست را یاد فرزند هایمان ندهیم، قطعاً وضع از اینی که است هم بدتر خواهد شد.

    ما حتی در دریافت مان از موسیقی پاپ هم دچار مسئله هستیم؛ یعنی می خواهیم به یک درجه جهانی از موسیقی پاپ برسیم، ولی نه جنس صدا و نه جنس تنظیم ها و نه حتی میکس ها، هیچ سنخیتی با موسیقی روز دنیا ندارد. حالا این عنوان در تمام اتفاقات موسیقایی ما بسط پیدا کرده؛

    به خصوص در اجراهای زنده. تماشاگر کلی پول خرج می کند و حقیقتاً چیزی جز عوض کردن قطعات رپرتوار اتفاق نمی افتد. کنسرت های ما بی برنامه و شلخته است و کلی صحنه و سالن زشت داریم. مثلاً سالن «میلاد نمایشگاه» یکی از زشت ترین سالن هایی است که در دنیا وجود دارد!

    از تماشاگر انبوه پول می گیریم و هیچی به آنها نمی دهیم. با توجه به معذوریت ها هم نهایتِ همراهی تماشاچی با یک خواننده (به خصوص پاپ) روی استیج، می شود جیغ زدن! عمده مخاطب کنسرت های موسیقی پاپ ما قشر سیزده تا هجده یا نهایتاً بیست سال می شوند.

    ابتدای کار که «سیروان» و «زانیار» هنوز بِرند خودشان را پیدا نکرده بودند هم جهت همین طیف می خواندند. تفاوت سیروان با بقیه این بود که گول طرفدارانش را نخورد و تلاش کرد هم آنها را راضی نگه دارد و هم کاری که دلش می خواهد را انجام دهد. به همین دلیل، کمی نسبت به سایر خواننده ها به لحاظ نحوه عملکرد، متفاوت شد. جنس موسیقی او تفاوت دارد و وسواس بیشتری نسبت به کاری که انجام می دهد دارد.

    محسن چاوشی هم همین وسواس و جسارت را در جنس دیگری از موسیقی دارد.

    محسن چاوشی حتى از اين هم سختگيرتر هست. او آن قدر روی چیزهایی که می توانسته به دست بیاورد، پا گذاشته که فکر می کنم بیشترین میزان ریسک و از خودگذشتگی را در حرفه خودش داشته هست. چند شب پیش با او صحبت می کردم که گفت در حال انجام کارهایی هستم که دارم تازه خودم را در آنها پیدا می کنم.

    خواننده ای که با این میزان محبوبیت، هنوز دنبال پیدا کردن خودش هست، یعنی با بقیه تفاوت دارد. محسن چاوشی می توانست سالی ۷۰، ۸۰ کنسرت در پایتخت کشور عزیزمان ایران برگزار کند. مگر کسی از پول بدش می آید؟ قطعاً آن ایده آل هایی که در ذهن دارد، باعث پیشرفت و محبوبیت اش شده است است.

    معمولاً زمانی که یک بازیگر می خواهد تصمیم به ورود به عرصه موسیقی بگیرد، اطرافیانی هستند که او را تشویق به این کار می کنند تا شاید از قبَل او، به پول و شهرت زیاد برسند. اطراف تو چنین افرادی بوده اند؟

    خیلی زیاد. ولی هیچ وقت با آنها کار نکرده ام. تقریباً هفتاد هشتاد درصد از همین هایی که می گویند از منزل قهر نکنید و خواننده نشوید، به من زنگ زده اند و درخواست همکاری داشته اند! این آدم هایی که چنین پیشنهادهایی می دهند، فقط دنبال سوءاستفاده هستند و اصلاً برایشان مهم نیست

    که تو چیزی از موسیقی می دانی یا نه! دنیای موسیقی، مثل دنیای سینما یا تئاتر نیست؛ چون پول زودبازده و هنگفتی در آن وجود دارد و اگر استعداد خاص ای پیدا کنی، می توانی به عنوان یک برنامه گذار در عرض یک ماه مثلاً به چند صد میلیون پول برسی. به علت اینکه پول زیادی در آن وجود دارد، تعدد افراد سودجو هم خیلی بالا است

    و جهت همین هم خطرناک هست. خواننده های زیادی بوده اند که علیرغم استعداد، صدا و اجرای خوب به علت وجود همین آدم ها (مثل دلال های فوتبال) زمین خورده اند.

    البته شاید یک دلیلش هم این است که ورود به عرصه موسیقی راحت تر به نظر می رسد. مثلاً جهت اینکه فوتبالیست شوید، باید سال ها تمرین و ورزش کنید. ولی جهت خوانندگی، تنها کمی استعداد خدادای و جوّ اطرافیان و شش ماه کلاس گیتار رفتن، می تواند شما را وسوسه کند که بخوانید.

    به شکل عجیبی دوران فعالیت حرفه ای خوانندگان ما در حال کم کردن هست. یک نفر به مدت دو سال هیت می شود و سالی ۴۰ سانس اجرا می گذارد، ولی بعد از آن، هم به علت نداشتن برنامه و مدیریت صحیح و هم به علت سیراب شدن تماشاچی از او، فِید می شود. ببینید، در کشور عزیزمان ایران مخاطب های هنری (که قرار است فیلم، تئاتر و موسیقی را دنبال کنند)

    مثل اروپا و آمریکا گسترده نیستند و علاوه بر آن، اقتصاد خانواده ها این اجازه را به آنها نمی دهد. اگر هر خانواده چهار نفره در طول ماه بخواهد به یک کنسرت برود، یک تئاتر و دو تا فیلم ببیند (بدون احتساب هزینه ایاب و ذهاب و خورد و خوراک) حدوداً ششصد هزار تومان باید هزینه کند.

    اگر سیاست گذاران و کسانی که در رأس امور فرهنگ و هنر مملکت نشسته اند، به فکر تعریف یک سبد فرهنگی جهت مردم نباشند، فکر می کنم در طول دو سال آینده، مخاطب هنری چیزی حدود بیست تا سی درصد ریزش داشته باشد. همان طور که امسال، چهل درصد افت مخاطب سینما داشته ایم.

    تا چند سال پیش، تئاتر به عنوان یک هنر بی پول معروف بود. ولی در این چند سال، با ساخت سالن های شخصی زیاد و اجراهای کوچک و متعدد، اتفاقات خوبی افتاده و الان درآمد بازیگران تئاتر زیاد شده است است.

    آن عده ای که از تئاتر پول درمی آورند، از هر جای دیگر هم می تواند پول درآورند. من فقط نمی دانم به چه دلیل از تئاتر پول درمی آورند؟! کسی که تماشاچی به خاطر او بلیت پنجاه هزار تومانی می خرد و به سالن می آید، آدمی است که هر کار دیگری هم بکند، مردم او را می بینند.

    بله ولی تعدد اجراها و استقبال مردم غیرقابل انکار است.

    بله. ولی به این فکر کنیم که اگر تعدد اجراها باعث شود آن چه که در موسیقی امروز کشور عزیزمان ایران اتفاق افتاده، در تئاتر هم اتفاق بیفتد، آن وقت چه؟ یعنی متر و معیار ما، اجراهایی شود که به هر قیمتی و فقط به خاطر پول درآوردن روی صحنه می روند؛ با استفاده از هر تکنیک تبلیغاتی و اشخاص شناخته شده است سینمایی. خب خطرناک است دیگر.

    بله، ولی روی دیگر سکه این است که مردمی که می توانسته اند وقت خود را صرف هر کار دیگری کنند را به سمت این هنر جذب کرده اید.

    این هم سوءاستفاده هست؛ چون تو گونه ای غلط از آن اتفاق هنری را به مردمی که هنر کم خرج تر را جهت روزشان گزینش کرده اند، نشان می دهی و همان تبدیل به متر و معیارشان جهت تئاتر، موسیقی یا هر چیز دیگری می شود. اگر مخاطب هنری ما که بلیت می خرد و برنامه ها را از نزدیک می بیند، یک بار اتفاقات هنری خارج از کشور عزیزمان ایران را ببیند، همه چیز برایش غیرقابل باور خواهد بود. هنگامی یک هنر را با استاندارد پایین به مخاطب ارائه کنید، همان تبدیل به متر آن مخاطب می شود.

    اجراهای خوانندگانی که در این مدت اخیر از نزدیک دیده ای مثل «سیامک عباسی»، «امید حاجیلی» و… هم همین طور بوده یا با بقیه تفاوت داشته اند؟

    کنسرت «سیامک» را یک بار دیده ام و نمی توانم راجع به آن اظهار نظر کنم. ولی روند کلی آن چه روی صحنه اتفاق می افتد، ثابت هست. «امید» هم هر آن چه در اجرایش دارد، از خودش دارد. چون آدم خوش مشرب و خوش انرژی ای است و یک موسیقی هایپراکتیو دارد که پر از قطعات شش وهشت و چهارچهار با تمپوی بالا است و از بعد برنامه های خودش برمی آید. ولی اگر تا چند سال دیگر همین اتفاقات بخواهد تكرار شود چه؟

    گروه هایی که با نام «تلفیقی» فعالیت می کنند چطور؟

    گروه های فیوژن مخاطبان روشنفکرتری دارند و کمی سخت گیرانه تر برخورد می کنند. از آن جا که جنس این موسیقی پاپ و همه فهم نیست، مجبورند جذابیت های بصری و نمایشی به آن اضافه کنند. مثلاً گروه های «پالت» و «دال» این کار را انجام می دهند،

    همین طور «داماهی» در بخش طراحی لباس و طراحی صحنه. طراحی اجرا، یک کار تخصصی است که در کشور عزیزمان ایران نداریم؛ همان طور که متخصص طراح نور کنسرت نداریم. در بقیه بخش های موسیقی هم تقریباً همین طور هست. مجموع صدابردارهای حرفه ای که در این زمینه تحصیل کرده اند و می توانند در این سالن های مزخرف ما، صدای خوب به گوش تماشاچی برسانند، از مجموع انگشت های یک دست زیاد نیست.

    دیگر به کدام کنسرت ها رفته ای؟

    کنسرت «اشوان». او علی رغم جوانی به شکل عجیبی تجربه اجرادارد و روی صحنه بسیار مسلط است و به شکل عجیبی هم ژوست می خواند.

    گروه «دارکوب» هم امسال دهمین سال فعالیت ارزش را جشن گرفته اند. اجرای آنها را هم دیده ای؟

    به دلایلی که پیش تر گفتم، کار گروهی کردن آن هم با نوازنده های درجه یک در طول سالیان، کار بسیار سختی هست؛ به خصوص اگر موسیقی تان پاپ هم نباشد. فکر می کنم «دارکوب» کار بسیار بزرگی انجام داده، حمایت و مدیریت مالی گروه هم کار بسیار سختی است و فکر می کنم کاری که دارکوبی ها کرده اند، بسیار قابل احترام است و مخاطب های خوبی هم دارند.

    به نظرت بین خواننده هایی که با «دارکوب» کار کرده اند، کدام موفق تر بوده اند؟

    قطعه محبوب ارزش بین مردم «ترش رو» است که علی زندوکیلی خوانده. ولی این همکاری به هر دلیلی ادامه پیدا نکرد. «رضا کولغانی» هم از نظر من زیاد خواننده گروه «داماهی» است تا «دارکوب». به نظرم همکاری ارزش با «حامد بهداد» هم همکاری خوبی بود؛ هم جهت خود حامد در خوانندگی یک جور اعاده حیثیت بود

    و آن چه که می خواند را خیلی خوب و درست می خواند، هم اینکه جزء قطعات محبوب ارزش است و چندین و چند بار با ورژن های متفاوت ریمیکس شده است و همه آن را شنیده اند.

    مهران مدیری را در خوانندگی «دارکوب» چه طور می بینی؟

    چون هدف غایی آنها دوام و ادامه دادن هست، حقیقتاً خواننده در «دارکوب» آن میزان اهمیتی که خود اعضای ثابت دارند را ندارد که به نظرم همین، شاخصه و نقطه قوت آنها است.

    از این بعد چه طور می خواهی فعالیت های موسیقایی خود را پیش ببری؟ فکر می کنم گفته بودی می خواهی حضور پررنگ تری در این عرصه داشته باشی و بازیگری را کنار بگذاری.

    من الان سه سال است که جلوی دوربین بازی نکرده ام و بيشتر درگير تئاتر و موسيقى هستم البته در قالبی که خودم دوست دارم، یعنی پرفورمنس موسیقایی و نه صرفاً یک کنسرت. چون در آن قالب، هم می توانی حرف های بزرگ تری بزنی و هم اینکه ایده های بکرتری وجود دارد و به تکرار نمی افتی. «راک دِپن»

    هم یک جور پرفورمنس به حساب می آید و علاوه بر آن یک کار تازه هم در دست دارم که یک کنسرت-تئاتر است و قرار است جهت مرداد و شهریور آماده شود. اینکه از خلال یک کار هم بتوانی یک داستان تعریف کنی و هم جذابیت های داستانی و نمایشی افزون داشته باشی، دست من را خیلی باز می گذارد و میلم به کار را ده برابر می کند. نمایش کاری است که من در آن تخصص دارم؛ بنابراین هر کاری که بکنم، کمی گرایش نمایشی خواهد داشت.

    با اضافه شدن «سهیل دانش» به ما، از نظر تجسمی خیلی نیرومند شدیم. موزیسین هایی هم که در این گروه فعالیت می کنند، همه جهت خود یک قطب هستند و به تنهایی می توانند یک گروه را اداره کنند. مجموع این استعدادها و پتانسیل هایی که در این گروه وجود دارد، من را ترغیب به انجام کار نو می کند.

    با اینکه در کمتر از دو ماه، هفت اجرا در پایتخت کشور عزیزمان ایران داشته ایم، ولی هنوز پیشنهاد اجرای «راک دِ پن» را داریم. البته ترجیح مان این است که خودمان را تکرار نکنیم و کار متفاوتی انجام دهیم. ما هنوز کارگردانی استیج برایمان یک حرفه تخصصی و رسمی به حساب نمی آید و تا این عنوان در موسیقی جا نیفتد، فایده ای ندارد.

    بازگشت مالی جهت موزیسین ها معمولاً در کنسرت اتفاق می افتد و طراحی صحنه هم اصولاً هزینه زیادی به گروه تحمیل می کند و ممکن است باعث زیاد کردن قیمت بلیت ها شود. با توجه به اینکه راجع به افت مخاطبان هنری در این چند سال صحبت می کردیم، آیا واقعاً این ایراد به گروه ها وارد است؟

    بخش اقتصادی از منظر کسی که در موسیقی ایرانی فعالیت می کند، یک معضل هست؛ ولی باید نشست و برایش راهکار پیدا کرد. یکی از راحت ترین آنها این است که شما اسپانسر داشته باشید که بخشی از هزینه ها را تأمین کند که اگر هم اتفاق بیفتد، معمولاً در حد بیلبورد و چیزهایی از این دست خواهد بود.

    اما می شود با طراحی راهکارهایی، این معضل را جوری برطرف کرد که هم گروه و برنامه گذار دلواپس اقتصاد خود نباشند و هم تماشاچی بتواند از آن اتفاق سیراب شود. قطعاً اگر این دغدغه وجود داشته باشد، می توان با ایده پردازی و کمی تلاش و تحقیق و پشتکار، به آن رسید. شاید یکی از دلایل اینکه من به لحاظ اجرایی در موسیقی موفقیت نسبی داشته ام، همین است که به شخصه دنبال کسب درآمد از این حرفه نبوده ام و این باعث شده است بخشی از معضلات مان حل شود.

    خیلی اوقات، زمانی که هزینه های گروه و هزینه های جانبی اجرا تأمین شده، برایم کافی بوده هست. خیلی وقت ها هم بلندپروازانه عمل و تلاش کرده ایم اقتصاد آن را به نوعی حل کنیم. الان هم این شانس را داشته ایم که جهت اجراهای تازه گروه «راک دِ پن» یک تهیه کننده داشته باشیم که ما را از استرس بقیه موارد راحت کند.

    فکر می کنم اگر این هدف وجود داشته باشد، راهکار خودش را کم کم نشان می دهد. به نظرم ما معضل های بزرگ تری داریم که بزرگ ترین آن، کمبود سالن هست. تنها سالن استاندارد ما تالار وحدت هست. جهت شهری که هفده هجده میلیون ظرفیت دارد، این واقعاً فاجعه است.

    در مورد تالار وحدت ماجرا این بود که سر بعضی اجراها اعتراض هایی بلند شد که این سالن فقط باید در اختیار اجراهای به قول خودشان فاخر و جدی قرار گیرد. راستی ما موسیقی شوخی هم داریم؟!

    باور کنید موسیقی شوخی هم داریم! در جشنواره موسیقی فجر، بخشی به نام «موسیقی تلفیقی» اضافه کرده اند که از اجرای ما (که موسیقی راک انگلیسی بود) تا «حجت اشرف زاده» در آن بخش قرار داشت! دارا دارایی حرف خوبی می زد و می گفت اسم این بخش را باید بگذارند

    «موسیقی ناباب»! چون آن موسیقی پاپ است و باب روز و ما باب روز نیستیم، بعد می شویم «موسیقی ناباب»! ضعف بزرگ دیگر این است که بعضی ها جهت کنسرت هایشان طراحی می کنند ولی فقط جهت اجراهای پایتخت کشور عزیزمان ایران و هنگامی پای کنسرت های شهرستان پیش می آید، به علت هزینه هایی که چند برابر می شود، کار خاصی نمی کنند.

    اغلب حتی تعداد نوازنده هایشان را هم کم کردن می دهند.

    بله و این به نظرم اجحاف در حق مخاطبان شهرستانی هست. سه چهار شهرستان هستند که مخاطبان جدی موسیقی دارند و این کار اجحاف در حق آنها است.

    مثل شیراز یا رشت.

    اگر بخواهیم کنسرت های فضای باز شیراز را در نظر نگیریم، سالنی که جهت اجرای موسیقی پاپ دارند، نهصد نفر ظرفیت دارد. یا مثلاً رشت هیچ سالنی مختص اجرای کنسرت ندارد؛ ورزشگاه هایی دارند که آنها را عوض کردن کاربری می دهند و این توهین به مخاطبی است که هزینه می کند.

    تو اصولاً علاقه به حضور در بخش های متفاوت داری. هیچ وقت نخواسته ای در بخش کارگردانی استیج فعالیت کنی؟

    چرا ولی ترجیح می دهم اگر ایده ای دارم، آن را جهت خودم خرج کنم و وقت و انرژی ام را جهت کار خودم بگذارم. ما از بهمن فقط در حال کار روی طراحی بخش نمایشی پرفورمنس مرداد و شهریورمان هستیم و سه ماه دیگر هم وقت داریم. یعنی فقط روی بخش نمایشی آن، چیزی حدود هفت ماه کار می کنیم.

    اگر قرار باشد این تمرکز برداشته شود، آن وقت ممکن است به کار خودم لطمه بزند. ولی جهت ساخت موزیک ویدئو پیشنهاد داشته ام و قرار است با همان گروهی که ویدئوی «پرده آخر» را ساخته بود، ویدئوی بعدی «دارکوب» را بسازيم.

    یک تعداد کار اوریجینال انگلیسی هم ساخته بودی. آنها به کجا رسیدند؟

    حدود پانزده سال پیش کار روی آنها را شروع کردم که آنها هم در قالب یک پرفورمنس موسیقایی هستند. هدفم جهت دو سال آینده این است که این پروژه را به نتیجه برسانم. کارهایم با گروه «راک دِ پن» هم به زبان انگلیسی هستند و ترجیح می دهم هرچه زودتر، آثارم را بیرون از کشور عزیزمان ایران ببرم؛

    اما چون نود درصد کارهایی که اجرا می کنیم، کاور هستند، جهت بیرون بردن ارزش از کشور عزیزمان ایران باید رایت آنها را پرداخت کنیم که این طوری هزینه ها سرسام آور می شود. آن پروژه شخصی خودم، دیگر این معضل را ندارد و می توانیم هر جایی آن را اجرا کنیم.

    از کاور کردن قطعات گفتید. کاور موضوعی است که در همه جای دنیا اتفاق می افتد ولی معمولاً در کشور عزیزمان ایران این کار با تعابیر خوبی همراه نیست.

    بله، کاور کردن همه جای دنیا اتفاق می افتد و فقط هم این نیست که قطعات چند دهه پیش را کاور کنند. رادیو بی بی سی برنامه ای دارد که خواننده های مهم کارهای به روز خواننده های دیگر را اجرا می کنند. مثلاً «برونو مارس» همین چند وقت پیش دو کار از «ادل» را کاور کرد. یک سری ترانه هستند که به اجرای چندباره خوانندگان متفاوت معروف اند و ما هم معمولاً کارهایی را جهت رپرتوار گزینش می کنیم که جزء این دسته هستند.

    ترجیحم این است که نگرشم به آن آهنگ، در اجرا متفاوت باشد. این ایده هم از پیش از موسیقی-نمایش «در روزهای آخر اسفند» به ذهنم رسید. ایده من این بود که چه طور می توان تعدادی قطعه انگلیسی دنیا شمول و برتر قرن بیستم در موسیقی را با نگرشی متفاوت در قالب یک پرفورمنس اجرا کرد که خب این ایده به وسیله «محمد رحمانیان» به «در روزهای آخر اسفند» تبدیل شد.

    و بعد از آن هم این ایده در «راک دِ پن» نمود پیدا کرد.

    در این گروه، تصمیم داشتم به قطعاتی از موسیقی راک بپردازم که فارغ از اینکه دنیا شمول هستند، به راکِ آپ بیت شناخته می شوند. ولی آن چه که در این گروه متفاوت ترین اتفاق را رقم می زد، نگرش متفاوت به آن قطعه ها و معنا پیدا کردن ارزش در طول پرفورمنس بود. مثلاً یکی از شگردها این بود که در قطعه «Young Lust» پینک فلوید،

    نگاتیو نمایشی آن چه که در ذات قطعه وجود داشته را بیرون کشیده ام. در آخر این قطعه می شنوید که پینک تلاش می کند با همسرش که ترکش کرده، ارتباط برقرار کند؛ ولی اپراتور به او می گوید نمی دانم به چه دلیل هر بار تماس وصل می شود، یک آقایی جواب می دهد. من نگاتیو این اتفاق را بیرون کشیده ام

    و جهت آن درام خلق کرده ام. آن هم اینکه در این ورژن، همسر پینک تماس می گیرد و این بار آنچه در «دیوار» اتفاق نیفتاده را ما به صورت تخیلی می بینیم. مثلاً در قطعه «Come Together»بیتلز، داستانی که در بک گراند ساخته شدن این ترانه بوده را بیرون کشیده ام و آن را به یک بخش نمایشی در میانه اجرای قطعه تبدیل کرده ام.

    چطور؟

    داستان این قطعه این است که یکی از کاندیداهای انتخاباتی به «جان لنون» جهت موسیقی کمپین تبلیغاتی خود پیشنهاد ساخت موسیقی می دهد. او هم این قطعه را می سازد؛ ولی آن قدر رادیکال و آوانگارد می شود که عملاً استفاده از آن جهت یک کمپین تبلیغاتی، پرخطر به نظر می رسد.

    برای همین کنار گذاشته می شود و در طول زمان، این طوری تعبیر می شود که آن چه جان لنون در این قطعه می خواند، در واقع اعضای گروه بیتلز را معرفی می کند. من تلاش کردم این عنوان را دست آویز قرار دهم و در میانه اجرا، با یک ماسک عوض کردن ماهیت می دهم و تبدیل به یک نامزد انتخاباتی که در حال نطق انتخاباتی هست، می شوم.

    این نوعِ نگاه ما است که آنها را در قالب یک کنسرت متفاوت نمایان می کند؛ اتفاقی که در اجرای بعدی به نیرومند ترین حالت خود خواهد رسید و قرار است هر قطعه ای جهت خود یک داستان داشته باشد و این خط داستانی، مثل نخ تسبیح، قطعه ها را به هم وصل کند و در واقع به لحاظ تماتیک هم با هم وحدت داشته باشند.

    مخاطب تا چه حد می تواند متوجه این داستان های بعضاً پیچیده بشود؟

    بله، پیچیده اند. هنگامی یک فیلم سینمایی هم می بینید، ممکن است پنجاه درصد از چیزهایی که خالق اثر به آن توجه کرده را متوجه نشوید. این جا هم حقیقتاً خیلی مهم نیست که از خلال این اجرا متوجه چیزی شوید؛ ولی طبیعتاً مخاطب هوشمند پیگیری می کند و خودش به نتیجه می رسد. به خصوص کسی که مخاطب موسیقی راک و اصولاً مخاطب پرفورمنس هست، دغدغه کشف کردن دارد

    و می خواهد با ذهنش بازی شود. شاید نیمی از بذرهایی که در پرفورمنس ها می کاریم، برداشت تماشاگر را نداشته باشد؛ ولی وظیفه ما این است که در قالب کلی هم یک اثر قائم به ذات تولید کنیم.

    همین نگاه و مفاهیم پیچیده قرار است در کارهای بعدی هم ادامه داشته باشد؟

    در برنامه تازه «راک دِ پن»، با توجه به اینکه طیف گسترده تری از مخاطب را هدف قرار می دهیم (و به همین علت هم در سالن بزرگ تری اجرا خواهیم داشت)، کمی این مسئله رفع شده است هست. در آن چه که اجرا کرده ایم، تمام اتفاقات حتی اتفاقات نمایشی هم به زبان انگلیسی بوده؛ ولی تلاش کردیم

    این معضل را به دو شکل برطرف کنیم؛ اول اینکه فهمیدم علی رغم آن چه برداشت شخصی خودم و گروه «راک دِ پن» بود، مخاطب جهت این جنس کار زیاد هست. دومین موضوعی که باعث شد ما کمی خودمان را به مخاطب نزدیک کنیم، این است که ما داریم راجع به عنوان دنیا شمول تر و عام تری به نام سینما و ترانه های سینمایی حرف می زنیم. خب، من کسی را نمی شناسم که مثلاً ترانه «Shape of My Heart» استینگ را روی فیلم «لئون» نشنیده باشد.

    یا کسی را سراغ ندارم که ترانه «لاو استوری» را نشنیده باشد. این ما را وادار کرد حداقل در بخش نمایشی، این بار از زبان فارسی استفاده کنیم. اصلاً کارکترهای ما ایرانی هستند و از خلال روابط بین این سه کاراکتر (که در کشور عزیزمان ایران زندگی می کنند) به فیلم ها و موسیقی فیلم می رسیم. در پرفورمنس بعدی، قطعاً هشتاد درصد آن چه به عنوان ایده و طراحی ساختار نمایشی و موسیقایی وجود دارد، قابل فهم و دریافت است.

    شما در موسیقی-نمایش «در روزهای آخر اسفند» هم آثار خارجی را کاور می کردی. علت اصرارت جهت این کار چیست؟

    دلیل شخصی من جهت اجرای این گونه آثار و اصرار به اینکه آثار برتر موسیقی (چه در حوزه پاپ و چه در حوزه راک) را اجرا کنیم، این است که فکر می کنم به شدت مخاطب عام موسیقی از آن چه که به عنوان یک کار استاندارد در دنیا تولید می شده، دور افتاده است.

    قبل از انقلاب این خلأ وجود نداشت؛ چون این موسیقی ها از رادیو پخش می شد و فکر می کنم پدر مادرهای خودمان، آشنایی بیشتری با این قطعاتی که الان «راک دِ پن» اجرا می کند، داشته باشند تا خود ماها. اگر نگاه کنیم، در موسیقی دهه هفتاد، تنظیم ها و ملودی هایی که ساخته می شده، خیلی متفاوت بوده اند. م

    هیچ وقت انتقادِ به جایی از کسی نشنیده ای؟

    چرا. مثلاً در این قطعه ای که اخیراً جهت برنامه «خندوانه» ساختم، قرار بود اول یک قطعه به برنامه بدهیم و طبیعتاً می بایست یک فضای شاد داشته باشد. اول به یک ریتم رِگه فکر کردم و بر همان اساس، ملودی اش شکل گرفت و «حسین غیاثی» هم ترانه اش را گفت. ولی هنگامی وقت ساخت موزیک ویدئو رسید،

    به علت کمبود وقت، خیلی چیزها از دست رفت و حساسیت هایمان پایین آمد و به علت عدم مدیریت درست زمان، کار نتوانست مخاطب بیشتری داشته باشد. ما کار را جهت عید ساخته بودیم ولی واقعیت این است که از اردیبهشت پخش شد و مردم از حال و هوای عید بیرون آمده بودند و با خودشان می گفتند این به چه دلیل الکی شاد است؟! این ها را می فهمم و می پذیرم و تلاش می کنم تکرارشان نکنم.

    اما خیلی چیزها را هم می بینم که صرفاً از روی تنگ نظری هست. ببینید شما فرض کنید ده نفر از بازیگران ما خواننده شده است اند. ولی واقعاً این ده نفر بدتر از پنجاه درصد از خواننده های پاپ ما می خوانند؟ من این طور فکر نمی کنم. به نظر من «مهران مدیری» یا «کامران تفتی» یا «محمدرضا هدایتی» و «برزو ارجمند» ژوست می خوانند و تو می توانی صدایشان را دوست داشته باشی یا نداشته باشی.

    اما این طور نیست که هر کسی از بازیگری وارد حرفه موسیقی می شود، بد باشد. یادمان نرود که همه جای دنیا این دو مورد نیاز و ملزوم یکدیگر هستند. الان درصد بازیگرانی که به صورت حرفه ای در دنیا کار می کنند و ساز می زنند، خیلی زیاد هست. یا تئاتر موزیکال که اصلاً شما باید خواندن و رقص بلد باشی. آن قدر همه چیز در این مملکت غیرتخصصی است که اگر یک بازیگر، سولفژ بداند یا بتواند ساز بزند، جهت ما نامتعارف است.

    در صورتی که تو اگر موسیقی ندانی، یعنی ریتم را نمی شناسی و نمی توانی بازیگر خوبی باشی. اگر رقص ندانی، یعنی به بدنت مسلط نیستی و نمی توانی بازیگر صحنه ای موفقی باشی و… بنابراین چیزی که به عنوان یک ویژگیِ مورد نیاز در کار یک بازیگر و حتی بالعکس در کار یک خواننده وجود دارد را ما مورد نکوهش قرار می دهیم!

    آن قدر نظرات ناآگاهانه مخاطبان در این زمینه زیاد می شود که مثلاً یک خواننده کمتر جرأت می کند در یک فیلم بازی کند. کما اینکه شاید حضور بعضی از آنها در سینما به اقتصاد سینما کمک کند.

    مگر چند وقت پیش «رضا صادقی» را امتحان نکردند؟ مگر «شادمهر عقیلی» با همان دو تا فیلمی که بازی کرد، به سینما رونق نداد؟ آیا واقعاً شادمهر بازیگر بدی بود؟ به نظر من که حرفه ام این هست، بازیگر بدی نبود. جلوی دوربین عادی بود ولی بد بازی نمی کرد. این اتفاق در برابر خیلی از خواننده هایی که بازیگر می شوند، وجود دارد.

    اما بهتر است اجازه دهیم آزمون و اشتباه کنند. چه طور هنگامی یک سوپر استار نیم بند وارد سینما می شود، چندین سال به او اجازه اشتباه کردن می دهید و انواع و اقسام بازی های بد را از او تحمل می کنید؟ خب به چه دلیل هنگامی وارد موسیقی می شود، به او اجازه نمی هید که حداقل دو سال ممارست کند؟ آن چه از طرف مخاطب موسیقی به یک بازیگر یا خواننده یا حتی یک فوتبالیست حقنه می شود، عادلانه نیست.

    واژه های کلیدی: گروه متفاوت | خواننده | بازیگری | بازیگران | موسیقی | بازیگر | ایرانی | بازیگری | کنسرت | مخاطب | تئاتر

    همراه با اشکان خطیبی راجع به زندگی شخصی با همسر

    همراه با اشکان خطیبی راجع به زندگی شخصی با همسر

    همراه با اشکان خطیبی راجع به زندگی شخصی با همسر

    همراه با اشکان خطیبی راجع به زندگی شخصی با همسر

    اشتراک گذاری مطلب

  • کتاب زبان اصلی J.R.R
  • خرید کتاب سینما زبان اصلی
  • دانلود فایل های زبان اصلی مدیریت
  • خرید کتاب سازمان و پردازش داده ها زبان اصلی
  • کتب خطوط لوله زبان اصلی
  • هاردکپی کتاب های بهداشت
  • خرید کتاب زبان اصلی پردازش سیگنال
  • منابع اورجینال پلیمر
  • خرید کتاب های زبان اصلی تمدن امریکا
  • خرید کتاب زبان اصلی علم
  • منابع اورجینال چکیده پایان نامه ها
  • تمام حقوق مادی , معنوی , مطالب و طرح قالب برای این سایت محفوظ است - طراحی شده توسط پارس تمز
    ?>