• خرید کتاب از گوگل
  • چاپ کتاب PDF
  • خرید کتاب از آمازون
  • خرید کتاب زبان اصلی
  • دانلود کتاب خارجی
  • دانلود کتاب لاتین
  • خانه » خبری و خواندنی » امام علی (ع) در چه سالی به شهادت رسید؟

    امام علی (ع) در چه سالی به شهادت رسید؟

    حضرت علی (ع) در شب بيست‏ و يكم ماه مبارك رمضان سال چهل هجرى با ضربت شمشير به شهادت رسيد.

    امام علی (ع) در چه سالی به شهادت رسید؟

    به گزارش خبرنگار حوزه قرآن و عترت گروه فرهنگی گروه تحریریه سایت جوان؛ شب های پر فضیلت قدر و نزول قرآن کریم، مصادف است با غم جانسوز از دست دادن پدر شیعیان امام علی (ع) و نمایش نامردی های مردم کوفه.
    علامه طبرسى در خصوص شهادت امام علی (ع) می گويد: على (ع) شصت و سه سال زندگانى كرد. ده سال پيش از بعثت و در سن ۱۰ سالگى اسلام آورد و بعد از بعثت‏، بيست و سه سال با رسول خدا (ص) زندگانى كرد. سيزده سال در مكه پيش از هجرت در امتحان و گرفتارى به سر برد و سنگين‏ ترين بار رسالت آن حضرت را به دوش كشيد.
    ۱۰ سال بعد از هجرت در مدينه در دفاع از حضرتش با مشركان جنگيد و با جان خود او را از شر دشمن های دين دور نگاه داشت. تا آنكه خداى متعال پيامبر خود را به سوى بهشت انتقال داد و او را به بهشت آسمانى بالا برد و على (ع) در آن روز سى و سه ساله بود و بيست و چهار سال و چند ماه حق او را از ولايت غصب كردند و او را از تصرف در امور بازداشتند.
    آن حضرت (ع) در اين دوران با تقيه و مدارا مى ‏زيست و پنج‏ سال و چند ماه خلافت را به دست گرفت و در اين سال ها گرفتار جهاد با منافقان از ناكثين و قاسطين و مارقين (اصحاب جمل و صفين و نهروان) بود. چنانكه رسول خدا (ص) سيزده سال از سرنوشت نبوت خود را ممنوع از پياده كردن احكام آن و ترسان و محبوس و فرارى و مطرود بود و نمى ‏توانست‏ با كافران به جهاد پردازد و از مؤمنان دفاع كند. سپس هجرت كرد و ۱۰ سال بعد از هجرت با مشركان به جهاد پرداخت و گرفتار منافقان بود تا خداوند او را به سوى خود برد.

    عبارات مهم : شهادت امام علی – فرشته

    حضرت علی (ع) در شب بيست‏ و يكم ماه مبارك رمضان سال چهل هجرى با ضربت شمشير به شهادت رسيد.
    عبدالرحمن بن ملجم مرادى (لعنة الله عليه) در مسجد كوفه او را ضربت زد. بدين قرار كه آن حضرت در شب نوزدهم به مسجد رفت و مردم را براى نماز صبح بيدار مى‏ كرد و ابن ملجم ملعون از شروع شب در كمين حضرتش بود. چون حضرت در مسجد عبورش به او افتاد، او كه مطلب خود را پنهان مى‏ داشت و از روى نيرنگ خود را به خواب زده بود ناگهان از جاى جست و ضربتى با شمشير زهر آلود بر تفاوت مباركش زد.
    آن حضرت (ع) روز نوزدهم و شب و روز بيست و يكم را تا نزديك ثلث اول شب زنده بود، آن گاه به شهادت رسيد و در حالى كه محاسن شريفش به خون سرش رنگين بود، مظلومانه به ديدار خداى خود شتافت.

    سبب كشتن امام علی (ع) را داستانى دراز است كه اينجا گنجايش ذكر آن را ندارد. حسن و حسين (ع) به امر آن حضرت مراسم غسل و تكفين او را عهده‏ دار شدند و بدن شريفش را به سرزمين غرى در نجف انتقال دادند و شبانه پيش از سپيده صبح در همان جا به خاك سپردند.

    حسن و حسين و محمد پسران آن حضرت و عبدالله بن جعفر (رضى الله عنه) وارد قبر شدند و بنا به وصيت‏ حضرتش اثر قبر پنهان گرديد. اين قبر پيوسته در دولت‏ بنى ‏اميه پنهان بود و كسى بدان راه نمی برد تا آنكه امام صادق (ع) آن را نشان داد.

    ساعات نهایی زندگی امام شیعیان

    اصبغ بن نباته گويد: هنگامى كه اميرمؤمنان (عليه‏ السلام) ضربتى بر تفاوت مباركش فرود آمد كه به شهادتش انجاميد، مردم بر در دارالاماره جمع شدند و خواستار كشتن ابن ملجم بودند. امام حسن (عليه‏ السلام) بيرون آمد و فرمود: اى مردم! پدرم به من وصيت كرده كه كار قاتلش را تا هنگام وفات پدرم رها سازم. اگر پدرم از دنيا رفت، تكليف قاتل روشن است و اگر زنده ماند، خودش در حق او تصميم می گيرد. بعد بازگرديد خدايتان رحمت كند.

    مردم همه بازگشتند و من بازنگشتم. امام دوباره بيرون آمد و به من فرمود: اى اصبغ! آيا سخن مرا درباه پيام امير مؤمنان نشنيدى؟ گفتم: چرا. ولى چون حال او را مشاهده كردم دوست داشتم، به او بنگرم و حديثى از او بشنوم، بعد براى من اجازه بخواه خدايت رحمت كند.

    امام داخل شد و چيزى نگذشت كه بيرون آمد و به من فرمود: داخل شو. من داخل شدم. ديدم اميرمؤمنان (عليه‏ السلام) دستمال زردى به سر بسته كه زردى صورت ‏اش بر زردى دستمال غلبه داشت و از شدت درد و كثرت سم پاهاى خود را يكى بعد از ديگرى بلند مى‏ كرد و زمين مى‏ نهاد. آن گاه به من فرمود: اى اصبغ آيا پيام مرا از حسن نشنيدى؟ گفتم: چرا، اى اميرمؤمنان، ولى شما را در حالى ديدم كه دوست داشتم به شما بنگرم و حديثى از شما بشنوم. فرمود: بنشين كه ديگر نپندارم كه از اين روز به بعد از من حديثى بشنوى.

    بدان اصبغ، كه من به عيادت رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) رفتم. همانگونه كه تو اكنون آمده‏ اى. به من فرمود: اى اباالحسن، برو مردم را جمع كن و بالاى منبر برو و يك پله پايين‏ تر از جاى من بايست و به مردم بگو: «گوش داريد، هر كه پدر و مادرش را ناخشنود كند لعنت‏ خدا بر او باد. گوش داريد، هر كه از صاحبان خود بگريزد لعنت‏ خدا بر او باد. گوش داريد هر كه مزد اجير خود را ندهد لعنت‏ خدا بر او باد.»
    اى اصبغ، من به فرمان حبيبم رسول الله عمل کردم. مردى از آخر مسجد برخاست و گفت: اى اباالحسن، سه جمله گفتى، آن را براى ما شرح بده. من پاسخى ندادم تا به نزد رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم رفتم و سخن آن مرد را بازگو كردم.

    اصبغ گفت: در اينجا اميرمؤمنان عليه‏ السلام دست مرا گرفت و فرمود: اى اصبغ، دست‏ خود را بگشا. دستم را گشودم. حضرت يكى از انگشتان دستم را گرفت و فرمود: اى اصبغ، رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم نيز همين گونه يكى از انگشتان دست مرا گرفت، سپس فرمود: هان، اى اباالحسن، من و تو پدران اين امتيم. هر كه ما را ناخشنود كند لعنت‏ خدا بر او باد. هان كه من و تو مولاى اين امتيم هر كه از اجرت ما بكاهد و مزد ما را ندهد، لعنت‏ خدا بر او باد. آن گاه خود آمين گفت و من هم آمين گفتم.

    اصبغ گويد: سپس امام بيهوش شد، باز به هوش آمد و فرمود: اى اصبغ آيا هنوز نشسته‏ اى؟ گفتم: آرى مولاى من. فرمود: آيا حديث ديگرى بر تو بيفزايم؟

    گفتم: آرى خدايت از مزيدات خير بيفزايد. فرمود: اى اصبغ! رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم در يكى از كوچه‏ هاى مدينه مرا اندوهناك ديد و آثار اندوه در چهره‏ ام نمايان بود. فرمود: اى اباالحسن! تو را اندوهناك می بينم؟ آيا تو را حديثى نگويم كه بعد از آن هرگز اندوهناك نشوى؟

    گفتم: آرى، فرمود: چون روز قيامت‏ شود خداوند منبرى بر پا دارد برتر از منابر پيامبران و شهيدان، سپس خداوند مرا امر كند كه بر آن بالا روم، آن گاه تو را امر كند كه تا يك پله پايين‏ تر ازمن بالا روى، سپس دو فرشته را امر كند كه يك پله پايين‏ تر از تو بنشيند و چون بر منبر جاى گيريم احدى از گذشتگان و آيندگان نماند جز آنكه حاضر شود.

    آن گاه فرشته ‏اى كه يک پله پايين‏تر از تو نشسته، ندا كند: اى گروه مردم، بدانيد هر كه مرا مى‏ شناسد كه مى‏ شناسد و هر كه مرا نمى شناسد، خود را به او معرفى مى‏كنم. من «رضوان‏» دربان بهشتم، بدانيد كه خداوند به منّ و كرم و فضل و جلال خود مرا فرموده كه كليدهاى بهشت را به محمد (ص) بسپارم و محمد مرا فرموده كه آنها را به على بن ابی طالب بسپارم، بعد گواه باشيد كه آنها را بدو سپرده ‏ام.

    سپس فرشته ديگر كه يک پله پايين‏تر از فرشته اولى نشسته بر مى‏ خيزد و به گونه‏ اى كه همه اهل محشر بشنوند، ندا كند: اى گروه مردم، هر كه مرا مى‏ شناسد كه مى‏ شناسد و هر كه مرا نمى ‏شناسد خود را به او معرفى مى‏كنم. من «مالك‏» دربان دوزخم. بدانيد كه خداوند به من و فضل و كرم و جلال خود مرا فرموده كه كليدهاى دوزخ را به محمد بسپارم و محمد مرا امر فرموده كه آنها را به على بن ابى‏طالب بسپارم. بعد گواه باشيد كه آنها را بدو سپردم.

    پس من كليدهاى بهشت و دوزخ را مى‏گيرم. آن گاه رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) به من فرمود: اى على، تو به دامان من مى‏ آويزى و خاندانت ‏به دامان تو و شيعيانت‏ به دامان خاندان تو مى‏ آويزند. من (از شادى) دست زدم و گفتم: اى رسول خدا، همه به بهشت مى‏رويم؟ فرمود: آرى به پروردگار كعبه سوگند.

    اصبغ گويد: من جز اين دو حديث از مولايم نشنيدم كه حضرتش چشم از دنیا فرو بست. درود خدا بر او باد.

    انتهای خبر/

    واژه های کلیدی: شهادت امام علی | فرشته | خداوند | شب های قدر | رمضان ۹۶ | امام علی | شهادت امام علی | چگونگی شهادت امام علی

    اشتراک گذاری مطلب

  • کتاب زبان اصلی J.R.R
  • هاردکپی کتاب های تصفیه آب
  • خرید کتاب های زبان اصلی پازل
  • هاردکپی کتاب های زمین شناسی
  • خرید کتاب های ادبی از آمازون
  • خرید کتاب های زبان اصلی مطالعات تطبیقی
  • کتاب های ابتدایی اورجینال
  • منابع اورجینال تئوری نسبیت و گرانش
  • دانلود منابع مرجع انگلیسی
  • کتب خیاطی زبان اصلی
  • خرید کتاب های زبان اصلی ارتباط از راه دور
  • تمام حقوق مادی , معنوی , مطالب و طرح قالب برای این سایت محفوظ است - طراحی شده توسط پارس تمز
    ?>